www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 

بازگشت به صفحه اصلی 

10 اسفند 1389

 

 

در حواشی ِ نامه‌ عبدالکریم سروش

 

بهزاد مهرانی

 

 

«بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته‌ام و درس دین داده‌ام، از بیداد این نظام استبدادآئین برائت می‌جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده‌ام از تو پوزش و آمرزش می‌طلبم.» (۱)

۱-نقد دکتر سروش بر آرای مرحوم شریعتی را اولین بار در ماه‌نامهٔ «راه مجاهد» به مدیر مسئولی ِ لطف الله میثمی خواندم. عصبانیت و خشمی وصف‌ناشدنی بر من چیره شد. آن‌چنان خشمگین، که با مدادی قرمز رنگ که دم دست بود تلاش کردم که در حاشیهٔ آن جریده، پاسخ این مرد را بدهم. او خطوط قرمز ِباورهای مرا ملکوک کرده بود. سروش می‌خواست بگوید که دین فربهتر از ایدئولوژی است و اسلام حکومتی و ایدئولوژیک بُرشی ناموزون و نامتوازن از دین است و این برای همچو منی که بر اساس آموزه‌های علی شریعتی باور داشت که دینی که به کار حل مشکلات این عالم نیاید به کار آخرت نیز نخواهد آمد، سخت گران آمده بود. آموزه‌های سروش راه را بر دین حداکثری می‌بست و به کوچک شدن دخالت دین در امور دنیوی منجر می‌شد و این برای من ِ مومنی که دین اسلام را کامل‌ترین دین می‌دانستم و باور داشتم که اگر دین به دور از حسد ِ حاسدان و طعن ِطاعنان و کج‌اندیشی ِ کژاندیشان در همهٔ شئونات جمعی و فردی انسان‌ها مداخله کند، بهشت موعود پس از مرگ در همین زمین سوخته برپا خواهد شد، طعم تلخ دین‌ستیزی می‌داد. سروش داعیهٔ آن داشت که می‌توان هم مومنی دیندار بود و هم خواهان حکومتی دموکراتیک، و نام آن را «حکومت دموکراتیک دینی» می‌نهاد (۲). عنوانی که بعد‌ها آن را به «حکومت فرادینی» تغییر داد. جمع ِ بین دینداری و حقوق بشر و جهان جدید و دغدغه‌های انسان متجدد را در این نسبت در نظر گرفتن، برای دینداری چون من که معتقد بودم اگر دین و مدرنیته در تضاد قرار گیرد، این جهان جدید و الزامات آن است که باید به شکل دین درآید و نه عکس آن، زیرا که قوانین و قواعد دست‌ساز ِ بشر سامان بخش عمر محدود من است حال آن‌که دین نقشهٔ راه عمر جاویدان است، سخنانی التقاطی جلوه می‌نمود. آموزه‌های شریعتی و مطهری و بازرگان ِ «بعثت و ایدئولوژی» و طعن و تمسخر در لیبرالیسم و سکولاریسم و تمدن غرب، آن‌چنان در تار و پود مومنین عجین شده بود که هر قرائت متفاوت دیگری را برداشتی نادرست از دین می‌دانستند. به تعبیر مولانا، مِهر اسلام سیاسی، مهر اولی بود که به این سادگی از دل زایل نمی‌شد و مُهر آن بر جان و دل ما نقش بسته بود. (۳)

آشنایی بیشتر با اندیشه‌های دکتر سروش و پی بردن به اینکه ایشان علاوه بر شناخت جهان جدید، به سنت دینی هم تسلطی کم نظیر دارد، راه را بر تحقیق و مداقهٔ بیشتردرنسبت سنت و مدرنیته گشود. تاثیر افکار و اندیشه‌های سروش – چه با ایشان موافق باشیم و چه نباشیم –تاثیری انکارناپذیر است. بسیاری از شاگردان مستقیم و غیر مستقیم ایشان بعد‌ها از ایشان عبور کردند و یکسره دغدغه‌اشان هماهنگی و هم‌نوایی با تجدد و مدرنیته شد. اما آن‌ها که بر باور‌ها و الزامات دینی ِ خود وفادار ماندند نیز کمر به برقراری نسبتی آشتی‌جویانه بین دین و جهان جدید بستند و این امر کم ارزشی نبوده و نیست. دین ِ حداکثری ِ مداخله‌گر در همهٔ امور آدمی، که برای گهواره تا گور، برنامه‌های مدون و کروکی ِ دقیق داشت، جای خود را به دین حداقلی ِتجربت‌اندیش ِحیرانی‌افزا داد. (۴) دینی که چندان به کار رتق و فتق امور این‌جهانی و سامان‌بخشی به رابطهٔ انسان – انسان نمی‌آمد.

۲- دردنامهٔ دکتر سروش که پس از آزار و اذیت داماد ایشان توسط جمهوری اسلامی، نوشته شد، واکنش‌های بسیاری را در فضای حقیقی و مجازی به دنبال داشت که مزاج بسیاری را خوش نیامد. لبّ کلام منتقدین ِ–مخالف جمهوری اسلامی - نامه این است که سروش سال‌هاست که مُهر سکوت بر لب زده است و در برابر اجحاف‌ها و حق‌کشی‌ها سخنی بر زبان نمی‌آورد و حال که نوبت ِ بیداد به داماد رسیده، لب به اعتراض و نفرین جمهوری ِ اسلامی گشوده است. دمل چرکین ِ انقلاب فرهنگی و معاونت دکتر سروش در این امر مذموم بار دیگر سر باز کرده است. عقیده‌ها و عقده‌ها و دغدغه‌ها آن‌چنان راه بر تحلیل بسته است که یک سوی این منازعه همه تجلیل است و سوی دیگرش تخفیف.

انتقاد دکتر سروش به حکومت فقاهتی و ولایتی قصهٔ امروز و دیروز نیست. ایشان بار‌ها و از سال‌های دور منتقد بسیار جدی ِ حاکمیت بوده است و این را می‌توان از سخنان هم‌کاران دیروزش نیز به وضوح دریافت. آن‌ها بر این باورند که سروش از ابتدا نیز چوب لای چرخ انقلاب فرهنگی و اسلامیزه کردن علوم انسانی می‌نهاده است. (۵) خشم منتقدین سروش موجب شده است که بسیاری از آنان نامهٔ اخیر ایشان را همچون آثار دیگر او یا نخوانند و خواندن آن را دون شأن علمی خود بدانند و آن‌گاه بر اساس شنیده‌ها و یا خواندن تی‌تر نامه به انتقاد بپردازند و یا بریده‌ای ناقص از نامه را سندی بر داعیه‌های خویش قلمداد کنند که، بلی دکتر سروش از آن‌رو به جمهوری اسلامی می‌تازد ولعن می‌فرستد که این نظام، نظامی «کافرپرور» است و حسین حاج فرج دباغ در ذهن و ضمیر خویش دوگانهٔ کافر – مومن را به رسمیت می‌شناسد و خواهان نابودی کفار عالم و.... در صورتی که مطالعه اجمالی آثار سروش از ابتدا تا کنون بر این برداشت مهر ابطال می‌زند. کافی است مقالهٔ «مسلمانی و آبادانی – کافری و کم رشدی» را به صورتی اجمالی هم شده بخوانیم. (۶)

آن‌چه این قلم را به نوشتن این مطلب برانگیخته است، نگرانی از شکل گرفتن یک سکولاریسم ستیزه‌گرانه است که مبادا روحیهٔ استبدادپرور ما در آفتاب تموز ِ فردای ایران به این اژدهای فسرده، جانی دوباره بخشد و بار دیگر دودمان‌ها بر باد دهد. امروز بیش از همیشه نیازمند ترویج فرهنگ تسامح و تساهل هستیم. درس‌آموزی از گذشته شرط ساختن ِ آینده است. همهٔ کسانی که در شکل‌گیری و نمو استبداد دینی ِ سی‌واندی ساله نقش داشته‌اند شایسته است بدون پرده‌پوشی و طفره‌روی، به اشتباه خود اذعان کنند و سهم خود را در تیره‌روزی امروز بر عهده بگیرند. دکتر سروش نیز از این امر مستثنا نیست. آن‌ها نیز که در این بیش از ربع قرن فرصت دست نداد که مشق حکومت‌داری کنند و و از این‌رو غلط نداشته‌اند و یا کمتر داشته‌اند نباید به خود غرّه شوند. چه بسا اگر سکان انقلاب فرهنگی به دست آن‌ها می‌افتاد با افکار سی سال پیش خود، بسی بیش ازآن معرکه دارن جفا می‌کردند. آن روز شاید تنها همین‌قدر توش و توان داشتند که با طنز طنازانهٔ خود در ستایش آیت الله خمینی شعری بسرایند. همهٔ ما کم یا بیش نیازمند یک عذرخواهی هستیم. باید پایان دوران ِ «کی بود کی بود، من نبودم» را اعلام کرد.


-------------------------
پانوشت‌ها:
۱-جشن زوال استبداد دینی نامهٔ دکتر سروش به رهبری نظام http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-13880619-JashneZevaleEstebdadeDini.htm
۲- پیتزای قورمه سبزی بهزاد مهرانی http://www.bamdadkhabar.net/2009/04/post_1490
۳- پیشه اول کجا از دل رود / مهر اول کی ز دل بیرون شود مثنوی: تصحیح نیکلسون دفتر دوم
۴- گه چنین بنماید و گه ضد این / جز که حیرانی نباشد کار دین
نی چنان حیران که پشتش سوی اوست / بل چنین حیران و غرق و مست دوست ه‌مان: دفتر اول
۵- «سروش از‌‌ همان اول به انقلاب فرهنگی اعتقادی نداشت و حق هم این بود که وارد ستاد نمی‌شد.» دکتر احمد احمدی http://www.qudsdaily.com/archive/1385/html/2/1385-02-03/page16.html
۶ – «مسلمانی و آبادانی – کافری و کم رشدی فربهتر از ایدئولوژی دکتر عبدالکریم سروش انتشارات صراط

 

 

 

منبع

 

 

بازگشت به درباره دکتر سروش