www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 

بازگشت به صفحه اصلی 

 بهمن 1387

 

 

سروش و نقشه راه روشنفكري ديني

 

گفت وگو با سروش دباغ

 

 

 

دكتر آرش نراقي در مقاله‌اي عبدالكريم سروش را پايان پروژه روشنفكري ديني توصيف و البته تاكيد كرده است كه اين پايان نه معناي شكست بلكه به معناي كمال اين پروژه در عبدالكريم  سروش است. آيا شما به اين مفهوم، پايان پروژۀ روشنفكري با عبدالكريم سروش را قابل قبول مي‌دانيد؟

اين سخن به يك معنا،‌ سخن درستي است و مي‌توان سروش را نقطۀ كمال روشنفكري ديني دانست. اگر ما در بحث از دين سه سطح تجربۀ ديني، معرفت ديني و ادب ديني را از هم تفكيك كنيم،دکتر سروش در دو پروژۀ اصلي خود موسوم به قبض و بسط تئوریک شریعت و بسط تجربۀ نبوي، كوشيده است در اين سه سطح،‌ عقل نقاد و لوازم آن را به كار گيرد و آثار و نتایج منطقی ـ معرفتی­شناختی مترتب بر آنرا نشان دهد. پروژۀ روشنفكري ديني به تعبیر اقبال لاهوري آشتي دادن ميان ابديت و تغيير يا آشتي دادن ميان امر ثابت و امر متغير است. اين پروژه در كشور ما ادوار مختلفي را پشت سرگذاشته  است. بازرگان در اين مسير به دستاوردهاي علوم طبيعي به ديدۀ عنايت نگريسته است. دکتر شريعتي نيز دستاوردهاي علوم انساني و تلقي رايج از جامعه‌شناسي در زمان خود را ارج مي‌نهاد. اما در پروژۀ روشنفكري ديني سروش دستاوردهاي دنياي جديد از منظر عقلانيت انتقادي مورد توجه قرار گرفت و او اين مؤلفه را در نسبت با سه سطح دين (تجربه ديني،‌ معرفت ديني و ادب ديني) مورد بحث قرار داد و بدين‌ترتيب روشنفكري ديني در پيوند با مباحثي همچون جامعة مدني، حكومت و ليبراليسم مورد بررسي قرار گرفت. به اين معني روشنفكري ديني با به رسميت شناختن آموزه­ها و رویکرد فلسفۀ تحليلي و نقادي در ابعاد كلان خود، به نقطۀ كمال رسيده است. كمال اين پروژه را آنچنان كه آقای نراقي هم تاكيد كرده بودند در ترسيم چارچوب‌هاي اصلي بايد دانست،‌ آنچنان كه با ترسيم اين چارچوب‌ها و نقشه راهي كه ترسيم شده اكنون مي‌توان اين پروژه را در ابعاد خرد آن به پيش برد. به اين معنا پروژۀ روشنفكري ديني به اتمام نرسيده بلكه در ابعاد كلان آن به كمال رسيده است. به هر حال سروش تلاش زيادي در تغيير فاز و پارادايم روشنفكري ديني از پروژۀ «استخراج» به پروژۀ «سازگاري» داشته است و اگر زماني روشنفكران ديني به دنبال استخراج مفاهيم مدرن از درون سنت بودند،‌ امروز اما در ادامۀ تلاش‌هاي فكري سروش،‌ نه از استخراج بلكه از سازگار بودن آموزه‌هاي جهان جديد با آموزه‌هاي ديني صحبت مي‌شود. پروژۀ روشنفكري ديني در اين چارچوب جديد، به صورت كلي توسط سروش به كمال رسیده است و از اين پس مي‌توان در اجزا اين راه را ادامه داد.

 

دكتر نراقي موقعيت پس از سروش را موقعيت پس از «اسلام سياسي» توصيف كرده و اشاره كرده بود كه پروژۀ سروش در نهايت خود و با بسط انديشۀ عرفي‌گرايي، تكليف ما را با ديدگاهي كه نگاه حداكثري به دين در حوزۀ سياست دارد مشخص كرده است. او به اين ترتيب كار ويژۀ پروژۀ روشنفكري ديني سروش را با گذر از اين مرحله پايان يافته تلقي مي‌كند. آيا به اين مفهوم،‌ پايان كمال يافتۀ پروژۀ سروش،‌ از نظر شما قابل قبول است؟

پروژۀ روشنفكري ديني سروش فقط در عرفي‌گرايي منحصر نمي‌‌شود. سروش مي‌كوشد تا تلقي موجهي در باب علل اقبال به دعوت انبیاء، انتظارات ما از دین، ذاتبات و عرضیات دین، تجربۀ ديني و معرفت ديني هم به دست بدهد. نسبت دين و قدرت سياسي صرفاً يكي از موضوعات مورد بحث در پروژۀ روشنفكري ديني سروش است. نباید پروژۀ روشنفکری دینی سروش را به تعريف نسبت دين و قدرت سياسي تحویل کرد. پروژۀ سروش،‌ بالذات يك پروژۀ معرفت‌شناسانه است نه يك پروژۀ سياسي.

 

آيا روشنفكري ديني پس از سروش، سرفصل‌ها و رويكردهاي جديدي را مورد توجه قرار خواهد داد يا تداوم همان مسير خواهد بود؟

اگر گفتمان مبتني بر عقلانيت انتقادی در روشنفكري ديني همچنان موجه می­نماید، در ادامه نيز همين مسير را بايد پيمود و پروژه را به پيش برد. مي‌توان نسبت ميان اخلاق و دين يا فقه و اخلاق را در دل همين پروژه ادامه و بسط داد. مادامي كه نسبت ميان زيستن در دنياي راززدايي شده و داشتن دغدغه‌هاي متعالي و وجودي مسئلۀ کثيري از افراد جامعه باشد اين پروژه به پيش حركت خواهد كرد. مگر اينكه كلا با اين پارادايم مخالف باشيم و بخواهيم اين پارادايم را تغيير دهيم كه بحثي ديگر است. سروش با طرح ايدۀ قبض و بسط، پارادايم غالب در روشنفكري ديني را تغيير داد و گفتمان ايدئولوژيك شريعتي را به حاشيه برد و صبغۀ نظري و فلسفي پروژۀ روشنفكري دینی را با وام گرفتن از مخزن تصورات و تصدیقات فلسفۀ تحلیلی پررنگ كرد. من تصور مي‌كنم كه اين راه با نقشۀ راهي كه سروش ترسيم كرده همچنان قابل پيگيري است.

 

آيا تفاوت سروش و مجتهد ­شبستری در پارادايم جديد روشنفكري ديني را قابل توجه و جدي مي‌بينيد؟

آقاي مجتهد شبستري بيشتر از آنكه دل‌بستۀ سنت تحليلي باشد، وامدار فلسفۀ آلماني است و متاثر از الهيات پروتستان و جديد. اما ايشان نيز به يك معنا در ذيل اين پروژه قرار مي‌گيرند چون با رويكردي هرمنوتيكي، در دستاوردهاي عقل مستقل از وحي به ديدۀ عنايت نگريسته‌اند و كوشيده‌اند بر اين اساس نوآوري‌هايي در عرصۀ الهيات داشته باشند و توضيحات نو و جديدي هم در باب چگونگي درك ما از متن،‌ چگونگي مواجهۀ ما با امر متعالي،‌ مفهوم ايمان و نسبت حقوق بشر و احكام ديني داشته‌اند. بنابراين آقاي مجتهد شبستري نيز در دل اين پروژه قرار مي‌گيرند، هرچند تعلیق خاطر چندانی به سنت تحليلي ندارند.

 

آيا روشنفكري ديني را مي‌توان يك «هويت» محسوب كرد؟

به يك معنا هويت مشتركي در ميان روشنفكران ديني وجود دارد و همگي مي‌كوشند تا در اين جهان راززدايي شده، يك تلقي معقول و موجه از دينداري به دست دهند. به اين معنا ما مي‌توانيم از يك هویت مشترك در ميان روشنفكران ديني صحبت كنيم چراكه زيستن در ذيل امر قدسي براي همۀ آنها مسئله است. روشنفكران ديني هم دغدغۀ ديني دارند و هم دغدغۀ موجه و منسجم بودن معتقدات دینی در دنياي جديد را؛ و از اين منظر روشنفكري ديني يك صبغۀ هويتي به آنها مي‌بخشد. اگرچه ضرورتي براي تاكيد بر بحث‌هاي‌ هويتي وجود ندارد ـ اگر تاکید بر هویت جای را بر حقیقت تنگ کند ـ اما به یک معنا می توان هویتی ­شدن روشنفكري ديني را قابل دفاع هم دانست. اين واژه مي‌تواند معرف افرادي باشد كه متفاوت از روشنفكران غيرديني از يك­سو و سنت‌گرايان از سوي ديگر مي‌انديشند. به هر حال سنت‌گرايان به دستاوردهاي جهان جديد چندان عنايتي ندارند و روشنفكران لائيك هم دغدغه و آشنایی و علاقۀ چندانی نسبت به سنت ديني ندارند. در اين ميان روشنفكري ديني مي‌تواند مفهومی در مقام معرفي افرادي باشد كه در هيچ كدام از اين دو دسته جاي نمي‌گيرند . ضرورتي ندارد كه بحث معرفتي و دلالت‌شناسانه در باب واژۀ روشنفكري ديني كنيم، بلكه با نگاهي تجربي و پسيني مي‌توان از اين واژه براي تشخیص و تمييز گروهي از افراد استفاده كرد كه متمايز از سنت‌گرايان و روشنفكران غیر ديني به حساب مي‌آيند و نمي‌توان واژۀ ديگري را بر آنها اطلاق كرد. روشنفكران ديني را نه مي‌توان روشنفكر صرف ناميد و نه متدين سنت‌گرا.

 


 

 

 

منبع : روزنامه اعتماد ملی، بهمن 1387، گفتگو کننده: رضا خجسته رحيمي  

 

 

بازگشت به درباره دکتر سروش