www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 

بازگشت به صفحه اصلی 

28 اردیبهشت 1388

 

 

تفکيک بي معيار   

 

بيژن موميوند

 

 


مدتي بود که قصد داشتم در باب تفکيک روشنفکري مذهبي از روشنفکري ديني که آقاي تقي رحماني بر آن تاکيد بسياري مي ورزد، نکاتي عنوان کنم، اما به دلايل متعدد اين امر به تعويق مي افتاد. اکنون به فراخور فضايي که به دنبال گفت وگوي ايشان با «اعتماد» ايجاد شده و چندي است بحث بر سر نظرات آقاي رحماني درباره شخصيت و آراي دکتر سروش بالا گرفته و موافقان و مخالفان پا به ميدان مباحثه گذاشته اند، مناسب ديدم در مورد تفکيک مذکور نکاتي عنوان کنم.

تقي رحماني در جزوه «نوانديشان مذهبي، نوگرايان ديني» به تفصيل درباره تفکيک ميان روشنفکري ديني و روشنفکري مذهبي بحث کرده و در گفت وگوها و سخنراني ها به اختصار و اشاره نکاتي در اين باب بيان کرده و مبناي من در اينجا جزوه ايشان است.

رحماني در سراسر جزوه خود معيار دقيق، مشخص و علمي براي اين تفکيک ارائه نمي دهد. او سعي کرده اين تفکيک را بر اساس تبارشناسي، راهبردها و دستاوردها تبيين کند که به اعتقاد نگارنده در اين امر موفق نبوده است. جزوه 45 صفحه يي او مملو است از آشفتگي و تناقض گويي که در ادامه تنها به تعداد اندکي از اين تناقضات اشاره مي کنم.

1 آقاي رحماني در اين تفکيک ايضاح

مفهومي مشخصي ندارد و گاهي از روشنفکران ديني و روشنفکران مذهبي استفاده مي کند و در موارد بسياري نيز از واژه هاي نوانديشان مذهبي و نوگرايان ديني. آشنايان با مباحث روشنفکري به خوبي آگاهند که روشنفکران در استفاده از اين کلمات و ترکيب آنها با هم حساسيت بسياري دارند، اما آقاي رحماني با گشاده دستي از آنها استفاده مي کند و در بسياري موارد به جاي روشنفکران ديني از نوگرايان ديني استفاده مي کند و نوانديشان مذهبي و روشنفکران مذهبي را نيز معادل هم قرار مي دهد.

2 او در مورد تبارشناسي روشنفکران مذهبي مي نويسد؛

«اگرچه سلسله جنبان روشنفکري مذهبي با سيدجمال الدين اسدآبادي و با پرچمداري انديشه اقبال لاهوري آغاز مي شود اما روشنفکري مذهبي در ايران با مهندس بازرگان شاخص مي شود و با محمد نخشب با گرايش عدالت طلبي (سوسياليست) جريان ساز مي گردد و البته دکتر شريعتي را بايد پرچمدار روشنفکر مذهبي دانست که در کوران هويت يابي و ريشه داري در مواجهه با مارکسيسم با ايده آزاديخواهي و عدالت طلبي دو طيف شاخص روشنفکري مذهبي را توامان داشت و در مواردي آراي بازرگان و نخشب را به يکديگر نزديک مي کرد.» (رحماني 1385، ص3)

او در دو پاراگراف بعد تبارشناسي روشنفکري مذهبي را چنين ادامه مي دهد؛ «روشنفکري مذهبي در بستر تاريخي خود از نهضت ملي متاثر است. همراهي جريان ها و افراد مذهبي در پروسه اختلاف کاشاني - مصدق - سمت گيري استراتژي (نه ايدئولوژيک) جريان هاي ملي و چپ با نهضت ملي، نشان از استمرار جرياني در تاريخ ايران دارد که با هويت مذهبي معتقد به دموکراسي و پيشرفت ايران بود. به عبارتي رفتار و آموزش در کنار تئوري و بينش روشنفکران مذهبي را در انتخاب گزينه جريان ملي قرار مي داد.» (همان، صص4-3)

در ادامه تقي رحماني تبارشناسي روشنفکري ديني را اين گونه شرح مي دهد؛ «خاستگاه تاريخي روشنفکران ديني درون بستر قدرت سياسي حاکميت ديني بعد از انقلاب شکل گرفت. غ...ف در سال 68 ه.ش بعد از حذف نيروهاي خط امام از مناصب کليدي قدرت و رانده شدن اين بخش از حاکميت، جرياني در دفتر مطالعات استراتژيک رياست جمهوري و برخي از نهادها با مطالعه آراي جديد انديشمندان غرب و همچنين در گرد مجله کيان به نظريه هاي جديدي در عرصه دين - سياست و دولت - دين و شريعت و... پرداخت. اين خاستگاه تاريخي درست برخلاف خاستگاه جريان روشنفکر مذهبي بود که در بستر مخالفت با حاکميت پهلوي شکل گرفته بود.» (همان، صص16-15)

آنچه رحماني به عنوان تبارشناسي روشنفکري مذهبي شرح داده، از تناقضات دروني عجيبي رنج مي برد. او از مهدي بازرگان ليبرال منش و محمد نخشب سوسياليست به عنوان چهره هاي برجسته روشنفکري مذهبي نام مي برد در حالي که اين دو از نظر فکري و سياسي تفاوت هاي بسياري با هم دارند. در سطر بعدي براي اينکه اين شکاف پرناشدني را بپوشاند پاي شريعتي را وسط کشيده و مدعي شده او حد واسط و نقطه وصل اين دو بوده است در حالي که همگان از اختلافات عميق فکري و سياسي بازرگان و شريعتي خبر دارند. اختلافات بازرگان و شريعتي به حدي بوده که گاهي بازرگان در مخالفت با شريعتي با شهيد مطهري همراه مي شد.

نکته بعدي اين است که رحماني براي اصيل نشان دادن روشنفکري مذهبي نسب آن را به سيد جمال و اقبال مي رساند و چون با روشنفکران ديني بر سر مهر نيست، تلاش مي کند آنها را فاقد پيشينه تاريخي و جرياني حکومتي معرفي کند.

برخلاف نظر رحماني روشنفکري ديني جرياني با قدمت بيش از 100 سال است و افرادي را که او تلاش دارد روشنفکر مذهبي نام دهد، از جمله چهره هاي برجسته جريان روشنفکري ديني هستند. روشنفکري ديني طيفي است که در دوره هاي مختلف افراد متفاوتي آن را نمايندگي کرده اند. به عنوان مثال در دهه هاي 40 و 50 دکتر شريعتي و مهندس بازرگان چهره هاي شاخص روشنفکري ديني بودند. رحماني بايد توضيح دهد که بر چه مبنايي و براساس کدام دلايل شريعتي و بازرگان را در کنار هم قرار مي دهد و سروش را نقطه مقابل آنها معرفي مي کند. به علاوه با پذيرش اختلافات بين روشنفکران به قول دکتر سروش دباغ اين تفکيک و تفکيک هايي از اين دست چه گرهي از کار ما مي گشايد. اگر هر تفاوت و اختلافي معيار تفکيک قرار گيرد، آرا و انديشه هاي هيچ دو انديشمند، متفکر و فيلسوفي با هم انطباق کامل ندارد و بايد هر فردي را صاحب مکتب و گفتماني مستقل و متفاوت دانست.

3 رحماني در بخش ديگري دست به ترکيب و امتزاج

عجيب و غريبي از گروه هاي سياسي و گرايشات فکري دوران اصلاحات مي زند و جريان روشنفکري ديني را نمايان شده در حزب کارگزاران سازندگي، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب مي داند.(همان، ص20) و در بخش «ديدگاه هاي راهبردي روشنفکران ديني» داوري بسيار بديع و منحصر به فردي مي کند؛ «رفتار اين طيف بر موقعيت و امنيت جريان هاي ضعيف تر تاثير مي گذاشت، وقوع قتل هاي زنجيره يي، دستگيري هواداران آقاي منتظري و ملي - مذهبي ها و دانشجويان در حالي که اصلاح طلبان با توجه به مواضعي که اتخاذ مي کردند در ايجاد اين وقايع نقش داشتند. اما با اين حال آنها براساس تصميم شان کار خودشان را انجام مي دادند. در حالي که ديگران بايد هزينه مي پرداختند.» (همان، ص 30)

از ميان سه گروهي که رحماني به عنوان تبلور سياسي روشنفکري ديني نام مي برد، شايد بتوان گفت کارگزاران هيچ نسبتي با جريان روشنفکري ديني ندارد و بيشتر اعضاي موسس و شوراي مرکزي آن تکنوکرات بودند و براي اينکه مواضع و ديدگاه هاي تئوريک و نظري داشته باشند تلاش چنداني نکرده اند. سازمان مجاهدين نيز از لحاظ تئوريک خود را ميراث دار شهيد مطهري و شريعتي مي داند و چندان با جريان روشنفکري ديني دهه 70 بر سر مهر نيست . به عنوان مثال محسن آرمين به تازگي در گفت وگويي سه صفحه يي با ضميمه «اعتماد» به تحولات روشنفکري ديني و سير تاريخي آن پرداخته و تنها يک بار نام دکتر سروش را برده و در بخش پاياني گفت وگو که معطوف به آراي سروش بوده، ترجيح داده کلي حرف بزند و نامي از او به ميان نياورد. (آرمين 1388، صص14 و 15) از ميان سه گروه مورد اشاره رحماني تنها جبهه مشارکت بود که تا اندازه يي با روشنفکري ديني دهه 70 نسبت داشت. اين نسبت نيز سازمان يافته و ساختاري نبود بلکه به اين نحو بود که برخي از چهره هاي نزديک به روشنفکري ديني مانند سعيد حجاريان، حميدرضا جلايي پور و تاحدودي عليرضا علوي تبار در تشکيل مشارکت نقش داشته اند. بنابراين معلوم نيست رحماني بر اساس چه ملاک و معياري اين احزاب را نماد روشنفکري ديني مي داند. او در ادامه به نحو تلويحي اصلاح طلبان و به تبع آن روشنفکري ديني را در جريان وقوع قتل هاي زنجيره يي و حوادث 18 تير مقصر مي داند، اتفاقاً روح الله حسينيان و کيهان نشينان نيز در مورد قتل هاي زنجيره يي و حوادث 18 تير نظرات مشابهي دارند. رحماني بر اساس چه مدارکي به اين نتيجه رسيده است؟

برخلاف آنکه رحماني تلاش بسياري مي کند روشنفکران ديني را حکومتي و آويخته از قلاب قدرت نشان دهد، عبدالکريم سروش به عنوان برجسته ترين چهره روشنفکري ديني بعد از انقلاب، روشنفکران را قدرتمندان بي مسند مي داند و معتقد است روشنفکر نبايد توليدات فکري خود را وسيله کسب قدرت سياسي قرار دهد؛ «روشنفکر نبايد مصرف کننده مزاياي سياسي و اقتدارات حاصل از انديشه خود باشد. او بايد فقط در مقام توليد بماند. اگر حزبي از نظرهاي يک روشنفکر مبدع پيروي مي کند، آن حزب است که مصرف کننده است و خود روشنفکر نبايد متمتع از پيامدهاي نظر خود شود؛ يعني اگر حزبي در اثر انديشه هاي او به قدرت رسيد، سهمي از اين قدرت نبايد به روشنفکر برسد يا اگر جريده يي در اثر طرح و توضيح و ترويج انديشه هاي روشنفکري حظي و سهمي از قدرت در جامعه پيدا کرد، اين برخورداري نبايد با روشنفکر تقسيم شود.» (سروش 1377، ص14)

سرنوشت سروش در دوران اصلاحات نمونه بارز چنين رويکردي بود و با آنکه اصلاحات از آموزه ها و انديشه هاي او تغذيه مي کرد و جنبش اصلاحات فرزند روشنفکري ديني بود، اما سروش نه تنها از هيچ پست و مقام سياسي برخوردار نشد، بلکه ممنوعيتش از تدريس در دانشگاه که حق مسلم او بود، نيز ادامه يافت و محروم شدن از حقوق اوليه و مسلم، او را مجبور کرد در خارج رحل اقامت گزيند.

4 تقي رحماني در سراسر نوشته خود تلاش

نکرده در مورد نگاه و رويکرد روشنفکران ديني به دين و سنت از يک طرف و مدرنيته از طرف ديگر چيزي بنويسد تا معلوم شود که به نظر او روشنفکران ديني و مذهبي در اين رابطه چه تفاوت مبنايي با هم دارند.

در ادامه براي روشن شدن مرادم از روشنفکري ديني، درخصوص پيشينه و رويکرد آن به نکاتي اشاره و تفصيل آن را به زماني ديگر موکول مي کنم.

روشنفکري غربي محصول مدرنيته است، اما روشنفکري ايراني از دل تجربه هاي مدرن بيرون نيامده، بلکه آشنايي با واسطه يي با مدرنيته دارد و محصول داد و ستد سنت با مدرنيته غربي است و نه غربي ناب است و نه سنتي ناب و آميزه يي است از هر دو. (کاظمي1383، ص44)

بنابراين روشنفکري ديني نمونه کامل و بارز روشنفکري ايراني است که سابقه يي هم عرض جنبش مشروطه دارد و در طول حيات خود دگرگوني ها و تحولات متعددي را از سر گذرانده است. روشنفکري ديني به دليل ماهيت منحصر به فردش، اين ظرفيت را دارد که به گونه يي تازه به سنت ها و دين بنگرد. به عبارت ديگر روشنفکران ديني از يک سو دغدغه يافتن علل عقب ماندگي ايران را دارند و به مدرن کردن ايران مي انديشند و از سوي ديگر به منابع سنتي و ديني رجوع مي کنند و دغدغه بازتوليد آنها را در دنياي مدرن دارند. آنها هم تلاش دارند دين را با مدرنيته پيوند زنند و هم در اصلاحات اجتماعي و سياسي مشارکت داشته باشند. (همان، صص 76-71)

روشنفکران ديني با چنين رويکردي از دهه 50 به بعد به جريان غالب روشنفکري ايران تبديل شدند و با استمداد از آموزه هاي اسلامي جريان مبارزه عليه رژيم شاه را تغذيه کردند. در اين مقطع دکتر شريعتي، مهندس بازرگان، دکتر سحابي و... چهره هاي برجسته و سردمداران روشنفکري ديني بودند که در کنار احياگراني چون حضرت امام، آيت الله طالقاني، مرحوم مطهري، دکتر بهشتي و... مبارزات انقلابي را هدايت مي کردند. بعد از پيروزي انقلاب با توجه به تحولات سال هاي ابتداي انقلاب، روشنفکري ديني دستخوش تلاطم ها و دگرگوني هايي شد و گرايش هاي مختلفي در بين آن پديد آمد که پرداختن به آن فرصت ديگري مي طلبد. به هر صورت در اواخر دهه 60 بار ديگر روشنفکري ديني در فضاي فکري و فرهنگي هژموني يافت و محصولات آن و به ويژه نظريات و تئوري هاي دکتر سروش مباني و پايه هاي نظري جنبش اصلاحات را فراهم آورد. نقش پررنگ روشنفکري ديني در بروز و ظهور اصلاحات به حدي است که روشنفکران عرفي چون داريوش آشوري و باقر پرهام عنوان کرده اند هر گونه تحول جدي در ساخت جامعه و داوري صحيح ميان سنت و مدرنيته محتاج حضور روشنفکران ديني است. (آشوري 1377)

منابع؛------------------------------

1 - آرمين، محسن(1388)، «روشنفکري ديني و عصري کردن دين»، ضميمه روزانه روزنامه «اعتماد»، شماره 1936

2- آشوري، داريوش (1377)، «گفتمان روشنفکري؛ غربزدگي، روشنفکري ديني»، راه نو، شماره 9

3- رحماني، تقي(1385)، نوانديشان مذهبي، نوگرايان ديني، جزوه

4- سروش، عبدالکريم(1377)، رازداني و روشنفکري و دينداري، انتشارات صراط، چاپ چهارم

5- کاظمي عباس (1383)، جامعه شناسي روشنفکري ديني در ايران، طرح نو

 

 

 

منبع

 

 

بازگشت به درباره دکتر سروش