www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 
 
فروردین 87
 
بشیر و نذیر (1)

 

دکتر نعمت الله عبدالرحیم زاده

 

 

هیاهوی انتخابات مجلس هشتم در اواخر سال 86 مجال نداد تا مکاتبات آیت الله سبحانی و دکتر سروش مورد توجه قرار گیرند. هر چند که مجید مجیدی با حکم تکفیر خود علیه سروش جنجالی بپا کرد، اما آیت الله سبحانی بود که در مقام پاسخگویی نامه ای به سروش نوشت و پاسخ سروش و نامه دوم آیت الله در پی آن آمد. 

آیت الله سبحانی در دو نامه خود به صورت مشروح مصاحبه سروش با مجله هلندی زم زم و جوابیه وی را نقد وبررسی کرده است. نقد آیت الله و جوابیه سروش به مسئله اساسی نزول وحی بر پیامبر اسلام (ص) مربوط می شود و لازم است تا این دو دیدگاه مورد بررسی قرار گیرند و معلوم شود هر کدام از چه موضعی به این مسئله پرداخته اند. 

آیت الله سبحانی در هر دو نامه خود از سر دلسوزی و نصیحت پدری سروش را مورد خطاب قرار داده و سعی کرده تا با نشان دادن انحراف وی، راه بازگشت و اصلاح را به او نشان دهد. او در نامه دوم خود برای نشان دادن علل فاصله گیری دوستان از سروش به نظرات وی اشاره کرده و در پایان گفته؛ «جنابعالي انتظار داريد اين نوع مسائل را برهنه وبدون دليل مطرح كنيد و دوستان شما بسان گذشته نسبت به جنابعالي اظهار علاقه كنند و اگر ازآنان بي مهري ديديد گله كنيد وبي مهري آنان را با دو شعر بدرقه فرماييد.» 

موضوع قابل بررسی در توجه به تلقی سبحانی از مصاحبه سروش است که در خطاب به وی می گوید؛ «عواملي در كار است تا از شما بهره كشي كنند.» با وجود اصلاحی که در نامه دوم انجام شده، باز سبحانی مصاحبه سروش را همگام با تلاش غربیان در «اهانت به پیامبر اکرم (ص)» دانسته است. 

شاید نصیحت پدرانه و بشارت وی به اصلاح از سر همین تلقی است اما می توان پرسید این تلقی بر اساس چه مبنایی و چگونه به وجود آمده است؟ با بررسی نامه های آیت الله سبحانی دو نکته دیده می شود که می تواند پاسخگوی این پرسش باشد. 

الف- مکتب شک یا «سوفیسم». سبحانی در ابتدای نامه خود به صورت خلاصه گزارشی از اندیشه فلسفی غرب ارائه کرده است. به نظر وی، «در قرن پنجم قبل از ميلاد، در يونان باستان، گروهي به مكتب شك در همه چيز، حتي در وجود خود، و وجود خارج از خود روي آورده و افكار و عقايد عجيبي را از خود ارائه كردند.» 

ایشان در ادامه به مکتب تشکیک در «خیزش اخیر غرب» اشاره کرده که «به صورت های علمی نما ظاهر گشته ... و هنر آنان این شد که همه جا در شک و تردید سخن بگویند.» 

او در پایان فلسفه دکارت را هم به توجه نگذاشته و آن را «طرح نظريه، بدون اين كه كوچكترين دليل و برهان به همراه آن باشد»، دانسته است. به نظر وی؛ «هرگاه سؤال شود دليل شما براين گفتار چيست؟ مي‌گويد؛ I think(من فكر مي‌كنم). اما شما چرا چنين فكر مي‌كنيد؟ به چه دليل؟ سؤال از دليل و برهان ممنوع است!!» 

معلوم نیست بر اساس چه دلیلی چنین تصور کج و معوجی از سوفیستهای قرن پنجم ق.م. به وجود آمده است. بی شک، افلاطون یکی از کسانی بوده که نقش تخریبی در به تصویر کشاندن سوفیستها داشته است. در هیچ کجای از رسائل افلاطون نمی توان مدرکی یافت که در آن چنین تلقی از سوفیستها شده باشد و حتی در رساله «سوفیست» وی نیز فرد سوفیست به صورت کسی تعریف نشده که «در همه چيز، حتي در وجود خود، و وجود خارج از خود» 
شک کند. 

البته چنین تصوری از سوفیستهای یونانی مختص به آیت الله سبحانی نیست و می توان در آثار دیگران چون مرتضی مطهری و آیت الله طباطبایی و حتی بسیار پیش از این نیز یافت. شاید ریشه این تلقی را بتوان در کتاب شفای بوعلی سینا پیدا کرد. او توانست کسی را تصور کند که منکر وجود است و به نظر وی، اگر چنین کسی با بحث و نظر قانع نشد باید وی را زد تا وجود زننده را باور کند.
 
معلوم نیست بوعلی از چه رو چنین تصور عجیب و غریبی از منکر وجود یافته است و اصولا خود چنین تصور کردنی جای تعجب و پرسش دارد. اما یک نکته معلوم است و آن این که گویا از همان ابتدا اندیشیدن و زدن در این سنت رابطه ای با یکدیگر دارند و الا اگر کسی هم منکر وجود است چرا باید با زدن چیزی را به وی اثبات کرد؟ می توان به جد پرسید این تخیل تا چه اندازه موجه است و ریشه آن از کجا است؟ 

در حقیقت، شیوه ای از تصور نظامهای فکری در این سنت وجود دارد که آنها را به صورت دلخواه خود نقش می دهد و آن را با همان نقش دلخواه محکوم می کند. در باره این موضوع بحثی مطول لازم است که جای آن در این مختصر نیست، اما اشاره سبحانی به آمپریستهای انگلیسی به خوبی این شیوه را نشان می دهد. 

بضاعت نظری وی با اشاره اش به قول فروغی معلوم می شود که می گوید؛ «هنر فيلسوفان انگليسي جز اين نبود كه بناي رفيع فلسفه را كه تا آن زمان برپا شده بود فرو ريزند، بي‌ آن كه چيزي به آن بيفزايند.» گویا ایشان توجه ندارند که همین فیلسوفان انگلیسی هستند که فیلسوف بزرگ آلمان، کانت، را از خواب جزمی بیدار کردند تا بتواند بنای رفیع نقادی را پی ریزد، بنایی که بالندگی فلسفه تا کنون در زیر سایه آن انجام گرفته است. 

شاید گزارش سبحانی در ابتدای نامه اولش چندان ارتباطی به جوابیه وی به مصاحبه سروش نداشته باشد و تنها ادعایی بر لزوم به دلیل و برهان باشد که به نظر وی در خیزش اخیر غرب وجود ندارد. اما به نظر می رسد این گزارش شاهدی است از همان شیوه سنتی که با آن نظریه سروش مورد نقد قرار گرفته است. 

ب- نقد سروش. آیت الله سبحانی در شروع بررسی نظریه سروش می نویسد؛ «حقيقت اين است كه او در بيان نظريه خود دچار اختلاف و تناقض‌گويي مي‌شود و نمي‌توان اطراف آن را در نقطه‌اي و به صورت نظريه واحدي گردآورد.» 

ایشان نظریه سروش را در چهار «فراز» خلاصه کرده که تحت عناوین ذیل بیان شده اند:
1- تجربه ای به سان تجربه شعرا.
2- پيامبر آفريننده و توليدكننده قرآن است.
3- مفاهيم از خدا، و الفاظ از پيامبر.
4- شرايط حاكم بر زندگي پيامبر، توليدكننده قرآن است.
ایشان پس از بیان فراز چهارم می نویسد؛ «ما در اين‌جا به تبيين اصل نظريه ايشان پرداختيم كه به چهار صورت مختلف بيان مي‌كند.» به نظر وی، این چهار فراز صور گوناگون نظریه سروش است که بدون هماهنگی ذکر شده اند و با یکدیگر در تعارض و تناقض هستند. از این رو، او نتیجه می گیرد؛ وجود تناقض در نظریه وی «روشنترين گواه بر بي‌پايگي آن است.» 

سروش چه در مصاحبه خود با مجله هلندی و چه در جوابیه اش به آیت الله سبحانی، به روشنی مرتبط بودن این وجوه با یکدیگر را بیان کرده است. این که نظریه سروش واجد انسجام متدیک و نظری است یا نه موضوعی است که پس از این خواهد آمد، اما حداقل چیزی که می توان گفت این است که این وجوه در نظریه سروش وجوه پراکنده و بی ارتباط با هم نیستند تا چه رسد به آن که با یکدیگر تناقضی داشته باشند. 

در واقع، نظریه سروش دارای خط و جهت فکری مشخصی است که با آن مسئله نزول وحی و بیان قران از زبان پیامبر اسلام (ص) تبیین می شود. حفظ دو جنبه لاهوتی و ناسوتی در شخصیت پیامبر مبنای نظر ایشان در نزول وحی است که بر اساس تجربه شعرا و الهام شعری آنان بیان شده است. 

در نظریه سروش از یک سو، جنبه لاهوتی ارتباط پیامبر اکرم (ص) با خداوند بیان شده که بر اساس آن مفاهیم از سوی خداوند به وی داده می شود. از سوی دیگر، جنبه ناسوتی آن بزرگوار ذکر شده که آن مفاهیم را به زبان بشری قرائت می کند. در این بین، شخص پیامبر بنابر تصور سروش در آن زمان و مکان خاص نقشی در قرائت قران و فرایند نزول وحی داشته است. 

سوای صحت و سقم نظریه سروش، نقد سبحانی به وجود تناقض گویی ارتباطی به آن ندارد. شاید همین موضوع است که به سروش اجازه داده تا عمل خود را در کسوت تحقیق بداند و در جواب آیت الله بگوید؛ «محققان را به تقليد دعوت نفرمائيد و کسانی را که با تامل و تحقيق در راهی گام می نهند از سوء عاقبت و زوال سعادت نهراسانيد، که اگر سعادتی هست در تحقيق صادقانه است (ولو به زعم شما به نتيجه ناصواب رسيده باشد) نه در تقليد عاميانه.»

 



 





 

 

منبع

 

 

بازگشت به درباره دکتر سروش