www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 
 
Monday, March 06, 2006
 

فراز و فرود روشنفکری دينی

 

امروز در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی سخنرانی داشتم. عنوان سخنرانی فراز و فرود روشنفکری دینی بود. ‏چکیده‌ای از این سخنرانی به شرح زیر است: ‏
هنگامی که از روشنفکری دینی سخن می‌گوئیم، وجه دینی صفتی برای وجه روشنفکری است. به این جهت، وجه ‏روشنفکرانه است که جایگاه محوری دارد و پیشاپیش ضروری است در باب وجه مذکور سخن گفته شود. وجه دینی ‏آنگاه به تبع وجه روشنفکرانه موضوعیت و معنا پیدا می‌کند. ‏
به حسب دو مشخصه می‌توان روشنفکران را از سایر جریان‌های اجتماعی و فرهنگی متمایز کرد: وجه نخست، باور به ‏عقل به عنوان مرجعیتی مستقل از دین و سنت است و دوم، تاکید بر تدبیر خوب این جهان و زندگی اجتماعی با تکیه بر ‏دو آرمان آزادی و عدالت. این دو وجه هم می‌تواند مستلزم روگردانی از دین باشد و هم راهی تازه به سوی دین بگشاید. ‏روشنفکران دینی به شرحی که خواهیم گفت، از امکان فهم دیندارانه آن بهره جسته‌اند. ‏
عقل نزد روشنفکران دینی نسل اول که مهندس بازرگان نماینده اصلی آن محسوب می‌شود، اعتبار خود را از علم اخذ ‏می‌کند. علم صورت عینی تعقل و خرد انسانی است. علم صورت تمام نمای جهانی است که در سیطره آگاهی انسانی ‏درآمده است. علم نشانه توفیق آدمی در استیلای بر جهان است. همین خرد متکی بر علم است که در عرصه اجتماعی و ‏سیاسی نیز به آدمی قوت و توان می‌بخشد. چنین انسانی خواهان ساماندهی عرصه اجتماعی و فرهنگی و سیاسی متناسب با ‏خرد و تشخیص خردمندانه خود است. همانطور که جهان را فهم می‌کند و ریاضیات این جهان را با تکیه بر آگاهی‌های ‏علمی خود ترسیم می‌کند، قادر است ریاضیات سیاسی و اجتماعی را بنویسد، معضلات آن را شناسایی کند، و طرح‌های ‏آرمانی خود برای بازسازی عرصه اجتماعی و سیاسی را ترسیم کند. اینچنین است که خرد متکی بر علم، قادر به ترسیم و ‏طراحی الگوهای ایده‌آل حیات اجتماعی نیز هست. ‏
چگونه این نحو خردورزی راه برای دین می‌گشاید؟ این نحو خردورزی همانقدر که ممکن است نافی دین خوانده شود، ‏قادر است راهی برای درک و نسبت با دین بگشاید. روایت نافی دین، انسان را به جای خداوند می‌نشاند، قدرت تصرف ‏انسانی را جانشین قدرت خداوند می‌نماید و به صراحت اعلام می‌کند که بشر تا کنون قدرتی را که خود داشته به خداوند ‏نسبت داده است.‏
اما به همان میزان این الگوی عقلانیت قادر است راهی برای تمسک به دین نیز بگشاید. انسان در این الگوی فهم، در ‏تماس مستقیم با جهان است. پیچیدگی‌های جهان در آئینه آگاهی او انعکاس می‌یابد. رویارویی او با جهان و انعکاس ‏جهان در پرده پندار او، می‌تواند در همان حال شگفتی او را بیافریند. به حسب همان استدلال قدیمی تاریخ فلسفه، نظم ‏جهان را نشان از وجود ناظم پرعظمتی بیانگارد که این همه نظم آیه و نشانه وجود اوست. به این ترتیب، دین به کمک ‏انسان می‌آید تا احساس مسئولیت و تعهد بیشتری کند و در اوضاع این جهان تصرف کند. به عبارتی، قدرت شگرف آن ‏عقل، امکان روایتی را نیز می‌دهد که در نتیجه آن آدمی خاضع در مقابل اراده و خواست خداوند است و خود را مجری ‏خواست او می‌یابد. ‏
اما نسل دوم، کم و بیش در چارچوبه‌های اصلی با نسل اول همراه است. با این تفاوت که این نسل بیش از آنکه دغدغه ‏نشان دادن انعکاس خداوند در پرده جهان نظم یافته را داشته باشد، جهد فکری‌اش بر وجه دوم تمرکز یافته است: ضرروت ‏و مسئولیت انعکاس دادن آن نظم و مشیت الهی در عرصه اجتماعی و سیاسی. شریعتی به عنوان نماینده اصلی نسل دوم ‏روشنفکری دینی، بیشتر دلنگران وجوه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است. آثار دکتر شریعتی بیشتر بر شرح اوضاع ‏فاجعه بار مسلمین و و مردم انعکاس دارد و اینکه عقل‌ها در چنبره جهل و استبداد و استعمار افتاده‌اند و نتوانسته‌اند قدرت ‏خود را برای عینیت بخشی به اراده و خواست خداوند در زمین انعکاس بخشند. شریعتی در یک کلام فراخوان عمومی ‏است برای ساماندهی آرمانی عرصه اجتماعی و سیاسی. ‏
اما با انقلاب و سامانگیری یک نظام سیاسی بر مبنای آموزه‌های دینی، نسل سوم روشنفکری دینی به میدان آمد و دکتر ‏سروش چهره بارز و نمودار کننده آن بود. آنچه دستاورد این نسل روشنفکری دینی بود، دگرگون کردن معنای همان ‏عقلی است که روشنفکری بر آن استوار است. سروش عرضه کننده روایت عقل نقاد مدرن بود. عقل نقاد مدرن، به ‏عبارتی عقل متواضع است. عقلی که چندان مدعی شناخت دقیق جهان نیست. پرده تردید و شک را پیش چشم دارد. این ‏عقل متواضع، دیگر مدعی شناخت دقیق جهان نیست. انسان را همواره در موضع طرح افکنی‌ها و گمان افکنی‌های ذهنی ‏می‌یابد. این عقل توام با تردید، البته در زمینه عمل در عرصه اجتماعی و سیاسی نیز محتاط و دست به عصا حرکت ‏می‌کند. از همین موضع نیز هست، که نسبت گذشته او با دین دستخوش تردید و گسست می‌شود. دیگر در جهان مشاهده ‏کننده نظم‌های شگرف نیست تا از آن نظم و وجود الهی را نتیجه بگیرد. در عرصه شناخت دین و مقصود شارع مقدس ‏نیز، همین پرده ابهام و تردید سایه می‌افکند. اینچنین است که عقلانیت متواضع، آدمی را نیز در موضع تواضع می‌افکند و ‏تصرف او در جهان را دستخوش تردید و شک می‌کند. ‏
عقل گسسته از جهان روشنفکران دینی، در این نسل، صرفاً به منطق تقلیل می‌یابد. او تنها قادر است در چند و چون ‏قضاوت‌های ما در باب جهان و دین در موضع قضاوت بنشیند و سازگاری و عدم سازگاری دعاوی آن با دعاوی صوری ‏منطق عقلی را مورد سنجش قرار دهد. ‏
اما فراموش نکنید که این عقل متواضع در عین حال، از حیثی دیگر مدعی است. عقل لاغر او اینک مدعی است انسان را ‏هم زمان از مرجعیت علم و مرجعیت روایت تک ذهنی دینی خلاص کرده است. اینک بیش از هروقت قادر شده است تا ‏انسان را به مثابه تصمیم گیرنده مستقل توجیه کند. مانند گذشته مدعی تصرف در جهان و عالم انسانی نیست، اما مدعی ‏مرجعیت مستقل انسانی هست. چنین است که این نسل روشنفکری دینی، مدعی اما ناظر است. مدعی همه چیز هست اما ‏اراده تغییر نمی‌زاید و قادر نیست انگیزه عمل بیافریند. ‏
در روایت نسل سوم روشنفکری، مقوله دین داری مقوله لاغری در مقایسه با مقوله روشنفکری است. کم و بیش دین ‏داری روشنفکران به مساله شخصی آنها بدل شده، و موضوعیت سرراست و آشکاری در پروژه روشنفکری آنان ندارد. ‏دعوی دنیا و بازسازی نظم مطلوب این جهانی، محوریت یافته، و تماشای عظمت و اراده خداوند در پرده این جهان به ‏حاشیه رفته است. وجه اومانیستیک جریان مذکور بسیار بیش از وجه دیندارانه آن پدیدار شده است. خرد چاق و فربه ‏روشنفکران نسل نخست. اینک به خرد فقیر و نحیف روشنفکران نسل سوم راه سپرده است. اما از این خرد فقیر، در عین ‏حال، مهفوم لنگی از عقل به عنوان معیار سنجش و پلیس زندگی روزمره ساخته است. ‏
به عبارتی دیگر می‌توان گفت پروژه‌ای که با مهندس بازرگان آغاز، و با دکتر شریعتی به اوج قدرت خود در عرصه ‏عمل اجتماعی و سیاسی واصل شده بود، با دکتر سروش منحل شده است. قدرت اجتماعی و سیاسی این روایت از اوایل ‏دهه هفتاد به اینسو نیز ناشی از قدرت او در شالوده‌شکنی روایت متعارف روشنفکران دینی بود. اما اینک بر شالوده‌های ‏آن، تاسیس و برقراری روایت تازه‌ای از پروژه روشنفکری دینی که عرضه کننده امکان‌های تازه دینداری باشد ممکن ‏نیست. قدرت آن بیشتر در نقد روایت متعارف بوده است، نه تاسیس روایتی تازه.‏
‏ این در حالی است که بازگشت به سنت پیشن نیز چندان ممکن و مطلوب نیست. به عبارتی دکتر سروش گذرگاهی ‏است که نادیده انگاشتن او ناممکن است. آنها که گریزگاه خود را در نادیده انگاشتن این گذرگاه می‌جویند، تنها با چشم ‏بستن به منظومه تفکرات یک قرن اخیر می‌توانند خود را موجه کنند. بنابراین بخواهیم یا نخواهیم باید از این گذرگاه ‏عبور کنیم، اما در جستجوی امکان‌های تازه‌ای باشیم تا از عقلانیت فقیر و منطقی شده فراتر رویم. ‏

در یک کلام، روشنفکری دینی نسل اول و دوم، شناسای مدعی جهان و عالم بود، و امکانی برای خضوع در مقابل خداوند ‏می‌گشود، و در عرصه اجتماعی به مثابه یک دیندار مسئولانه حضور داشت. اما روشنفکری نسل سوم، شناسای متواضع ‏جهان و عالم است، اما امکانی برای قد راست کردن در مقابل خداوند می‌گشاید و عرصه سیاست را به عقل سلیم انسانی ‏سپرده است. آن یکی می‌توانست راه بر خرد سلیم در عرصه اجتماعی و سیاسی مسدود کند، و این یکی راه بر تقید دینی ‏مسدود کرده است.

 

منبع: زاویه دید(محمدجواد غلامرضا کاشی)

http://javadkashi.blogspot.com/

 

بازگشت به درباره دکتر سروش