www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 
 

پانزدهم شهريور ۱۳۸۴

 
"مذهب اعتراض" در تقابل با "مذهب انقياد"

 

خیر الکلام قلّ و دلّ

چند جمله زير پاسخی است کوتاه به همکاسه کردن شريعتی و آقای بهمن پور از جانب آقای دکتر عبدالکريم سروش .

 شريعتی با طرح  «مذهب اعتراض» زمينه را برای نقد «مذهب موجود» فراهم کرد و فضای اعتراض را به پايه ای ترین عنصر آن ـ که همان «مهدويت» مسئوليت برانداز است ـ  مهیا ساخت .  سنخ شناسی مفهوم اعتراض به سرچشمه آن که : شناخت ، آگاهی ، نگاه انتقادی و مسئوليت پذيری انسانی است ، راه می برد . شريعتی از اين منظر و با این پیش فهم ها به مقوله مورد نظر می پردازد نه بگونه ای که مخل اراده انسان گردد ، همانگونه که علامه اقبال به درستی اشاره کرده است . چیزی را که اقبال به انقراض خرد  تعبیر می کند ، شريعتی در هيئتی دیگر و تحت عنوان مذهب اعتراض به نقد می کشد .

در ادبيات آقای سروش رسم بر اين است که فهم وی از مسائل به جای درک شريعتی از آنها می نشيند ، و سپس قضاوت های او شکل می گيرد . سروش هرچند اصل تنوع فهم و برداشت از متون را پذيرفته ولی در برخورد با شريعتی همانطور که گفته شد اورا در در پائين ترين سطح برداشت از انديشه و متون بجای مانده از او قرار می دهد . بکلامی ديگر نگاه سروش به شريعتی علی رغم احترام در لفظ ، نگاهی منفی و تقليل گراست . با استفاده از روش ردوکشونيزم(reduktionism) که نازمانمند است می توان در انديشه های متفاوت و حتی متعارض عناصر مشابه  ـ نه يگانه ـ را يافت و از اين طريق  هر صاحب انديشه ای را در مظان اتهام قرار داد .

در مقاله "از مهدويت سياسي تا ولايت مطلقه فقيه"، سروش با بکارگيری متد یاد شده فهم ،درک و منظور شريعتی را از « انتظار مذهب اعتراض» به قشری ترين برداشت از اين مقوله که همان مسيانيزم صفوی است تقليل می دهد و به اين ترتيب پيشاپيش فضای بحث و گفتگو را سنگين می کند . بنا بر قول آقای دکتر داريوش شايگان : «مسيانيزم در اصل مفهومي ايراني است كه از طريق تفكر ايران دوره زردشتي به يهوديت متأخر و آنگاه مسيحيت رخنه كرد »(در گفتگو با محمد رضا ارشاد مندرج در روزنامه همشهری ) . ايرانيان باستان که معتقد به جبر بودند ـ و به زعم برخی از اين رو گبر ناميده می شدند ـ تاريخ را دوری می پنداشتند و بر اين باور بودند که هر سده يا هزاره منجی يی ظهور خواهد کرد . به تعبير بابا طاهر : « به هر الفی الف قدی برآيد » . با علم به اين پيش فهم ها است که شريعتی بر وجه جبرستيز انتظار ، يعنی «اعتراض» تأکيد می ورزد . 

 استفاد از واژه هائی نظير : « سلاح » ، « ايدئولوژی » و ... در تشريح نظريه شريعتی ، که در گفتمان امروزين روشنفکران ايرانی تداعی گر فحش سياسی است ( همچون لفظ ليبراليسم در دهه شصت و ايدئولوژی شيطانی در نقد مارکسيسم) ، نمونه ای ديگر از بستن باب ديالوگ است. 

عليرغم اينکه شريعتی از مفهوم کليدی « اعتراض » در توضيح مسئله «انتظار» استفاده می کند و اعتراض را به عنوان پادزهری در خنثی کردن زهر مهلک جبرگرائی ، مسئوليت گريزی و مسيانيزم تشيع صفوی بکار می گيرد ، ولی باز آقای سروش مايل به تأويل سطحی يا منفی از متن گفتار شريعتی است . اعتراض بلحاظ معنائی تنها نمی تواند با انقلاب ( به تعبير سروش که مساوی با خشونت است ) همبسته باشد . «اعتراض» با مقولاتی نظير «آگاهی» و « انتقاد » نيز همبسته است . تلازم اين مفاهيم با دمکراسی امريست روشن . حال سئوال اينجاست که چرا سروش به چنين برداشت هائی از سخن شريعتی نمی رسد ؟ ممکن است کسی معترض شود که اين نگاه به شريعتی نگاهی محبانه است . شايد اينچنين باشد ، ولی با اين سياق می توان مدعی شد که نگاه سروش به شريعتی نيز نامهربانانه و غير محققانه است .  

سروش در جوابیه خود به آقای بهمن پور ، به درستی می گويد : " سخنان اقبال را به گوش هوش بايد شنيد و قدر دان نعمت خاتميت بايد بود که آدميان را بر مائدة زمين نشاند و از انتظار فرسايندة فتح‌ابواب آسمان رهايي بخشيد » . اگر چنين است چرا نبايد ارج گذار نظريات شريعتی بود که در جامعه استحمار زده شيعی ، پايان «عصر  امامت » را اعلام نمود و دوران غيبت را عصر دموکراسی نامید . عصری که در آن امت بجای امام می نشيند .

اگر حاکميت ايران از نظريه امت و امامت شريعتی استفاده های ابزاری کرده آیا مسئول آن نظريه پرداز آن است که چشم از جهان فرو بسته  است ؟ اگر چنين باشد که هر انديشمندی مسئول تمام سوء استفادهای پسينی از گفته ها و نوشته های خويش است ؛ بهتر است که کسی لب به سخن نگشايد . شريعتی در مقدمه کنفرانس امت و امامت ، آن را تحت عنوان نظراتی که به شدت بايد نقد و بررسی شوند طرح کرد ، و هيچ انجزامی در مورد آنها نداشت . اين نظر کجا و  نظريه«  مقدس ولايت مطلقه فقيه » که مخالفان خود را تصفيه و حذف فيزيکی می کند و هيچ نقدی را بر نمی تابد  کجا ؟!  

به طعنه می کُشيم ای رند کهنه کار به فال مبر ، آنچه باز مانده از عيار

سخن آخر اينکه آيا تحليل های تک محوری در مسائل اجتماعی می توانند مقبوليت علمی داشته باشند ؟ آيا با يک شاخص و بگونه ای انتزاعی می توان به نقد تمام انديشه ها پرداخت ؟ آيا « مذهب اعتراض » که در تقابل با « مذهب انقياد » است ، تعارضی با دمکراسی دارد ؟    

 

من کثر کلامهُ کثر خطاؤهُ (نهج البلاغه)

 

محمود هرمزی

 

 
 

بازگشت به درباره دکتر سروش