www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 
 

  تاریخ سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۸۴ - ۱۹ آوريل ۲۰۰۵

 

 نقدى بر مقاله«جرى فودور و قبض و بسط تئوريك شريعت» مشكلاتِ يك دفاعيه

 

 احمدرضا همتى مقدم

در صفحه انديشه روز يكشنبه روزنامه شرق مطلبى به عنوان «جرى فودور و قبض و بسط تئوريك شريعت»، در نقد مقاله دكتر وحيد (انسان گرايى اسلامى: از فراز تا فرود) منتشر شده بود. ذكر نكاتى درباره اين نقد خالى از فايده نيست.
۱- كوشا اقبال در نقد مقاله دكتر وحيد از ترجمه فارسى مقاله دكتر سروش استفاده كرده بود اما نقد دكتر وحيد با استناد به متن انگليسى آن مقاله بود. اگرچه آقاى اقبال با استناد به اينكه دكتر سروش خود ناظر بر ترجمه مقاله اش بوده است اين نتيجه را گرفته است كه متن فارسى با متن انگليسى كاملاً يكسان است، اما چنين نتيجه اى از آن مقدمه برنمى آيد. اينكه دكتر سروش خود ناظر بر ترجمه بوده است دليلى بر اين نيست كه ترجمه فارسى الزاماً با متن اصلى مطابقت كامل دارد. مخصوصاً اينكه نقل قول ايشان از متن فارسى يعنى «مسبوق و مصبوغ بودن مشاهدات به نظريه ها» يكى از مواردى است كه ايشان با استناد به آن استدلالات دكتر وحيد را بدون اعتبار دانسته  اند. قطعاً ايشان بايستى ذكر مى كردند كه آيا «
theory _laden» (به معناى مسبوق بودن مشاهده به نظريه) همراه با واژه  يا جمله ديگرى در متن اصلى بوده است كه وحيد از آن غفلت كرده است؟ در هر حال استناد آقاى اقبال به ترجمه فارسى استدلالات ايشان را كم رنگ مى سازد.
۲- ايشان در جايى از مقاله اشاره كرده اند كه اگر نوعى «كل گرايى» براى آراى دكتر سروش قائل شويم، اين كل گرايى، كل گرايى معرفت شناختى است. كل گرايى معرفت شناختى بدين معنا است كه: «براى هر عبارت
A از زبان L، ارزش معرفتى A نمى تواند مجزا از كل زمينه معرفتى باشد و اگر زمينه معرفتى اساساً تغيير كند، ارزش معرفتى A نيز اساساً تغيير مى كند.»۱ در اينجا سخن بر سر ارزش معرفتى است نه سازگارى باور ها. نظريه  دكتر سروش به روايت آقاى اقبال بدين معنا است كه باور به يك گزاره (دينى) نمى تواند از سازگارى با باور هاى ديگرمان كه ناشى از علوم ديگر است جدا باشد كه در واقع نوعى «كل گرايى باور» است كه از نظر «ند بلاك» آن را كل گرايى ذهنى مى توان ناميد. «كل گرايى ذهنى (يا سمانتيك) آموزه اى است كه بيان مى  دارد محتواى يك باور (يا معنايى كه آن را بيان مى كند) به وسيله جايگاه آن در شبكه اى از باور ها يا جملات كل نظريه يا گروهى از نظريه ها تعيين مى شود.»۲ در حال حاضر نيز در «علوم شناختى» (Cognitive science) جديد اين نظريه مورد بحث است كه معنايى كه شخص از يك واژه يا جمله مدنظر دارد، مفهومى است كه او با فهميدن آن واژه يا جمله به كار مى برد و البته باورش را نيز بدين طريق بيان مى كند. يعنى اگر شخصى به وسيله جمله -A-، معناى -A- مى فهمد كه دربردارنده واژه «A» است بنابراين او باور به -A- را نيز به وسيله آن جمله بيان مى كند
(
Medin and Waxman 1998,Nersessian 1998,Burge,1996) به عبارت ديگر اگر كسى با جمله «كشيدن دندان دردناك است» اين معنا را كه «كشيدن دندان دردناك است» مى فهمد بنابراين اين باور را كه «كشيدن دندان دردناك است» به وسيله اين جمله بيان مى كند. اين باور از سه مفهوم «دندان كشيدن»، «دردناك» و «است» تشكيل شده است. در واقع شخص مفهوم «دندان كشيدن» را با واژه «كشيدن دندان» و مفهوم «است» را با واژه «است» و مفهوم «دردناك» را با واژه «دردناك» بيان مى كند. در واقع همانگونه كه «ند بلاك» نيز در مقاله اش ذكر كرده و براى آن استدلال آورده «كل گرايى ذهنى» همان «كل گرايى معنايى» است. در واقع مى توان گفت كل گرايى سروش به روايت اقبال كل گرايى معنايى است نه معرفت شناختى.
آقاى اقبال همچنين در مقاله شان تاكيد داشتند كه دكتر سروش از تفسير صحبت مى كند نه معنا ((معنا تفسير) مسبوق به نظريه است) و توجه به نظرات ديويدسون را در اين زمينه مثمر ثمرتر از آراى «ند بلاك» دانسته بودند (البته اگر تفسير هرمنوتيكى مدنظر نباشد) اتفاقاً كار هاى ديويدسون در اواخر دهه ۱۹۶۰ متمركز بر ارائه رويكردى براى نظريه معنا بود كه مناسب با زبان طبيعى باشد. ديويدسون بدين منظور ساختار نظريه صدق تارسكى را درون نظريه كلى تر تفسير قرار مى دهد و مفهوم «تفسير ريشه اى» را باز مى كند. نظر ديويدسون در باب تفسير ريشه اى نوعى نظريه كل گرايانه است. بدين معنا كه كل نظريه با روش تفسير مى تواند مورد آزمون قرار گيرد. مسئله اساسى پيش روى تفسير ريشه اى اين بود كه فرد نمى تواند بدون دانستن آنچه گوينده به آن باور دارد معنايى را براى گفته هاى او معين كند همچنين فرد نمى تواند باورهاى گوينده را بدون دانستن آنچه گفته هاى گوينده معنا مى دهد، مشخص كند. يعنى بايستى هم نظريه اى از معنا و هم نظريه اى از باور در آن واحد فراهم آيد. ديويدسون راه رسيدن به اين امر را از طريق «اصل حسن ظن» (
principle of charity) مى داند. اين اصل تركيبى از دو مفهوم است: ۱- فرض كل گرايانه عقلانيت در باورها (انسجام) و ۲- فرض رابطه على ميان باورها مخصوصاً باورهاى ادراكى و متعلقات باورها بدين ترتيب كل گرايى باور ديويدسون (۱۳۱) به سمت كل گرايى معنايى مى  رود همانگونه كه «استيچ» استدلال كرده است. (۴)
۳- اقبال همچنين با استناد به استدلال «جرى فودور» و «لپر» مبنى بر اينكه مى توان كل گرايى معرفت شناختى را پذيرفت، بدون آنكه كل گرايى معنايى را بپذيريم و با توجه به مقدمه اول كه «كل گرايى سروش، كل گرايى معرفت شناختى است»، اين نتيجه را مى گيرد كه مى توان كل گرايى معرفت شناختى دكتر سروش را پذيرفت بدون آنكه به كل گرايى معنايى رسيد. «سميرا اُكاشا» در مقاله اى در شماره ۵۲ مجله شناخت (
Erkentnis) كه در سال ۲۰۰۰ منتشر شد، با دلايلى قوى نشان مى دهد، كه استدلال «فودور» و «لپر» (Lepore) نادرست است.۴

 به طور كلى ميان معنا و ارزش معرفتى رابطه تنگاتنگى وجود دارد. ارزش معرفتى را مى توان اينگونه تعريف كرد: «ارزش معرفتى عبارت E در زمان معين، با توجه به تمام ويژگى هاى معرفتى E در آن زمان معلوم مى شود (Cozzo,2002) . همچنين براى فهم عبارتى زبانى مانند E،  فرد بايستى لااقل برخى ويژگى هاى معرفتى را به E الحاق كند. يعنى شخص براى فهم عبارت E بايستى از روشى استفاده كند كه در آن روش، عبارت E بتواند در فرايند هاى معرفتى استفاده شود. اما اين سخن بدين معنى نيست كه تمام ويژگى هاى معنايى (ويژگى هايى كه عضوى از يك اجتماعى زبانى بايستى آن را به عبارتى مثلاً E متصل كند تا E به طريقى مناسب بفهمد)، ويژگى هاى معرفتى هستند و تمام ويژگى هاى معرفتى، ويژگى هايى معنايى هستند. بنابراين مى توان گفت: «براى هر عبارت معنى دار E لااقل برخى ويژگى هاى معنايى كه E متصل مى شود،  ويژگى هاى معرفتى E هستند. به طورى كه اگر معناى E تغيير كند، برخى ويژگى هاى معرفتى E نيز تغيير مى كند.» (مقدمه اول). قطعاً كسانى كه مفاهيم مختلفى از معنا دارند (از جمله كسانى كه به «تحقيق پذيرى» معتقدند) چنين نظرى را مى پذيرند. مثلاً تجربه گرايان منطقى مفهوم خاصى از ويژگى هاى معرفتى متشكله معنا اختيار كرده اند كه بر طبق آن تنها تجربه حسى دليل تشكيل دهنده معنا است بنابراين آنها نوع خاصى از مقدمه اول را پذيرفته اند و «مايكل دامت» هم كه مفهوم توجيه گرايانه معنا را مى پذيرد (كه بر طبق آن معناى جمله از طريق توجيه دلايل حسى و دلايل زبانى در نسبت هاى متفاوت، تعيين مى شود) نوع ديگرى از مقدمه را پذيرفته است. حتى كسانى مانند «فرگه» كه فهم جمله را منوط به دانستن شروط صدق آن مى دانند، نوعى از مقدمه اول را مى پذيرند، چون از نظر آنها شناخت شروط صدق بايستى از طريق برخى كاربرد  هاى معرفتى جمله مشخص شود.
«فودور» و «لپر» در كتابشان
(
Holism: a shopperشs Guide) اكثراً با استناد به مقاله معروف كواين (دو حكم جزمى تجربه گرايى) به نقد او پرداخته اند كواين در اين مقاله نوعى كل گرايى معرفت شناختى شديد را پيشنهاد كرده است (كه بعد ها آن را تعديل مى كند). تعريف كل گرايى معرفت شناختى شديد چنين است: «براى هر ويژگى  معرفتى كه به عبارت E وصل مى شود، P مجزا از زمينه معرفتى نمى تواند به E وصل شود، اگر زمينه  معرفتى اساساً تغيير كند، P نيز اساساً به ويژگى معرفتى متفاوتى تبديل مى شود» (Cozzo,2002) (مقدمه دوم) حال اگر «زبان L تغيير كند ويژگى هاى معرفتى نيز تغيير مى كند» (اين نتيجه از مقدمه اول به دست مى آيد و آن را مقدمه سوم مى ناميم). همچنين مى توان از مقدمه اول اين نتيجه را نيز گرفت: «لااقل يك ويژگى  معرفتى P از عبارت E وجود دارد به طورى كه اگر P تغيير كند، معناى الحاقى به آن نيز تغيير مى كند» (اين را مقدمه چهار مى ناميم) از مقدمه چهار و مقدمه دو مى توان اين نتيجه را گرفت: «اگر زمينه معرفتى تغيير كند، معناى الحاق شده به عبارت E نيز تغيير مى كند.» (اين نتيجه را مقدمه پنجم مى ناميم). از مقدمه پنجم و سوم مى توان اين نتيجه را گرفت: «اگر زبان L تغيير كند، آنگاه معناى الحاق شده به عبارت E نيز تغيير مى كند» (Cozzo,2002) كه تعميم اين نتيجه آخرى همان كل گرايى معنايى است. در واقع  اگر كل گرايى معنايى شديد را بپذيريم نهايتاً به سمت كل گرايى معنايى مى رويم.
پى نوشت و منابع:
۱ -
Cesare collo Does epistemological holism lead to meaning holism? In topoi 21, 2002, p.28
۲ -
Ned block. Holism, Mental and semantic. Encyclopedia of Routledge. ۱۹۹۶
۳ -
Peter Pagin. Meaning holism. handbook of philosophy of language ۲۰۰۴.
۴ -
Stich, From Folk psycholagy to Cognitive science, MITpress, Cambridge 1983
۵ -
Samir okasha. Holism aboutmeaning and about Evidence: In
Deffence of W.V. Quine. Erkentnis
۵۲.39-61,2000
۶ -
Burge. Individualism and the mental. PP:125 - 142
اين مقاله در كتاب «
The Twin earth chronicle» در سال ۱۹۹۶ منتشر شده است.
۷ -
Nersessian. Conceptual change. in: Bechtel and Graham (eds). 1998pp:157,167
۸ -
Davidson. Stanford encyclopedia of philosophy

 

منبع:

http://www.sharghnewspaper.com/840130/html/idea.htm#s211500

 

بازگشت به درباره دکتر سروش