www.drsoroush.com

با ما تماس بگیريد    

بازگشت به صفحه اصلی

 

   مقايسه ى شريعتى وسروش

محمود نكوروح

  در يكى دوشماره اخير مجله آفتاب در مطالبى بعنوان -ما و غرب- بحثها يى در رابطه با شريعتى و سروش مطرح گرديد كه براى نسل جوان كه امروز دوره ى خاصى‏ را ميگذراند شايد قابل توجه باشد مخصوصا كه شريعتى را معلم انقلاب ناميده اند و سروش را ) باقبض و بسط تئوريك شريعت ( راهگشاى نوعى ليبراليسم فرهنگى و سياسى معرفى كرده اند و با خاطره بدى كه مردم ايران بخاطر تبليغات ضدانقلاب و در ضمن عملكرد بد بخشى از نهادهاى انقلابى ‏دارند ناآگاهانه نتيجه اى منفى و ناعادلانه متوجه شريعتى ميگردد كه فراتر از انتقاد به نظرات اوست درعين حال كه انقلاب ايران نياز به نگاهى دوباره‏ بعداز 25 سال،  و همچنين بررسى علل جامعه  شناختى خود دارد كه براى بعد ميگذاريم اگر چه اين نكته قابل ذكراست كه هيچ روشنفكر و مصلحى انقلاب را تجويز نميكند چه انقلاب يك عكس العمل است و نه عمل، آنچه قابل ذكر است مقايسه  اين دو ، كه يكى از زاويه فرد فرهَنگى -  Anthropologie-culturel - به مسئله مينگرد -سروش -و يكى از زاويه - فرد اجتماعى -Antheropologie social- شريعتى- كه اولى بيشتر تحت تاثير مولانا و اسلام عرفانى ‏است  و دومى اگرچه تحت تاثير  اسلام و عرفان است ولى از - سارتر و فلاسفه و....غرب . هم غافل نميماند كه البته نظرات هر كدام ميتوانند امروز مورد نقد هم باشند زيرا كه ما هنوز ازدوره بحران‏ گذار خارج نشده ايم‏ و افراد جديدى چه  بسا در اين موارد ارايه طريق كنند ، درضمن  ما در جامعه شناسى بيشتر با نگرش علمى با فرد روبرو ميشويم در صورتيكه در حوزه فرهنگ  با انسان آرمانى روبرو هستيم كه در فرهنگ عرفانى ما سروكارمان با-نفى- است از نفى قدرت تا نفى ‏خود  و دنيا كه‏ وارستگى  و عزلت از آن برميايد كه حاصل دوره اى از تاريخ مردم ايران است  و عكس العملى‏ در برابر تهاجمات اقوام و قبايل اطراف ايران بوده است در صورتيكه در فرد اجتماعى ‏سروكارما  با كنشگر اجتماعى، اقتصادى  و فرهنگى و سياسى و...است كه حاصل دوران مدرن و انسان خودبنياد و كنش مند است كه قيموميت هيچكس را نميپذيرد، دموكراسى و ايدئولوژى هاى عدالتخواهانه محصول چنين روندى است، از بعد فلسفى اين ديدگاه مبتنى بر -نفى نفى- است كه ايداليسم مدرن را كه بابرنامه پيوند ميخورد در برنامه هاى احزاب سياسى ميتوان مشاهده كرد ، افراط در اولى -به صوفيگرى و پشمينه پوشى‏ و جامعه گريزى‏ و خود باختگى در برابر مراد منجر ميشود و درتاريخ ما شده است -كه امروز بقولى براى نسل جوان سم است-1، و افراط در دومى به دگماتيسم و توتاليتاريسم در بعضى كشورها البته منتهى گرديده است بهمين دليل بهانه تبليغاتى خوبى عده اى براى وحشت مردم ناآگاه پيداكرده اند، در صورتيكه نفى ايدئولوژى ها خود نوعى ايئولوژى است 2. در ضمن ايدئولوژى از ساخت جامعه ‏و ضرورتها  برميايد  و فلسفه بافى و دليل تراشى از ساخت روانى فرد3، درعين حال كه - ايدئولوژى ممكن است ملى باشد، طبقاتى باشد، مذهبى باشد، و حتى انسانى باشد4، ولى  امروز بعد از تجارب فراوان معلوم شده كه ايدئولوژى درعين ايدآليستيك و آرمانى بودن بايد رآليستيك و علمى باشد يعنى درجهت اصلاح واقعيات موجود باشد، و بقولى -ايداليسم راليسم5، -خداپرستان  سوسياليست  كه شريعتى هم از اين بستر فكرى برآمد سعى ميكردند از سپيده دمان ظهور خود هر دو را با هم تلفيق كنند  در عين حال بايد توجه داشت كه اينك هر كدام ‏اين  نگرش ها نماينده ى يك جريان فكرى در جامعه ما شده اند كه در آينده ميتواند سبب ساز تحولاتى درجهت مردمسالارى ‏در كشور ما باشد  كه مثبت است‏ و ما  همانند بسيارى كشورهاى توسعه يافته سروكارمان با دو نوع جريان فكرى و برنامه - ليبرال دموكراسى وسوسيال دموكراسى - با تلاش نسل جديد و تحصيلكرده  خواهدبود.  بايد توجه داشت كه امروز بقول بسيارى فلاسفه قديم و جديد، هر ايده و انديشه اى بازتاب شرايط اجتماعى آن دوران است. اگر شريعتى معلم  انقلاب لقب گرفت نظرش انقلاب فرهنگى بود كه در كتاب كويرگفت -انقلاب بدون آگاهى فاجعه است- براى شناخت او و خط فكرى اش بايد بزمينه هاى فكرى اوليه او رجوع كرد، او اولين ترجمه خارجى خود را تحت تاثير محمد نخشب نظريه پرداز خداپرستان سوسياليست و تشويق پدر خود كه او هم تحت تاثير اين انديشه در دوران هجوم ايدئولوزى هاى وارداتى قرار گرفته بود باكتاب -سوسياليست خداپرست - درباره زندگى ابوذر غفارى از صحابه پيامبر اسلام كه به  قلم يكى از نويسندهاى عرب بود انجام داد ازاين بستر بود كه روشنفكر متعهد برميآمد و اسلام را ايدئولوزيزه ميكرد، ولى بايد ابتدا ديد ايدئولوزى چيست ؟ ايدئولوژى توتاليتر وبسته همانند ماركسيسم درشوروى و ايدئولوژى باز چون سوسيال دموكراسي هاى اروپايى است 6، درنيم قرن قبل وقتى محمدنخشب درحزب مردم ايران در يك سخنرانى اعلام كرد كه سوسياليسم و دموكراسى دو جلوه از يك حقيقت واحد يعنى حكومت مردم برمردم است - اين همان سوسيال دموكراسى نوع مدرن در آنزمان بود كه امروز در بسيارى كشورها شاهديم ، اگر كودتاى 28 مرداد پيش نيامده بود اين نسل به  آرمانشهر خود شايد به نسبتى دست يافته بود. اين ايدئولوژى ضد ايدئولوژى توتاليتر ماركس، استالين، لنين كه به ديكتاتورى پرولتاريا نظرداشت بود، اسطوره پرولتاريا بخاطر خداپرستى در انديشه نخشب مطرح نبود بلكه او به -انسان- كه او را در كمال اخلاقى -خدا -آرمانى ميكرد نظرش معطوف بود بنابراين به سوسياليستهاى اخلاق گرا هم معروف شدند، واخلاق يعنى مسئوليت، نمونه نظريات اينان را در قرن نوزدهم از ماكس آدلر در اطريش و در فرانسه  از ژان ژورس و بعضى نظريه پردازان سوسياليست داريم كه احزاب سو سيال دموكرات‏ برنامه هاشان متاثر از نظرات اينهاست، البته حزب توده و راديو مسكو اينها را ايدآليست ميناميدند در حاليكه امروز معلوم شده كه ماركس هم درنهايت ايداليست بوده است 7 . اين‏ جريان  - آزادى را روح تاريخ معرفى ميكرد و برآن پاى ميفشرد  8، -حقوق بشر را تنها در فرهنگ و سياست خلاصه نميكرد بلكه به تامين حقوق مادى و اجتماعى و برابرى فرصت ها آنرا تسرى ميداد در زمانيكه بعد از جنگ جهانى دوم قحطى در ايرا ن هر روز بسيار قربانى ميگرفت و تنها درآمد كشور نفت بود كه بشگه اى درحدود 14 سنت انگلستان بما بامنت ميداد و بقول دكتر مصدق درايران دولت مياورد و ميبرد، سوسياليسم مردم ايران محصول چنين شرايطى بود  و البته همراه با تعهد اجتماعى در برابر جامعه خرافات زده و كنش پذير و تقديرگرايى كه هيچ انگيزه اى را براى حيات ارايه  نميداد همه چى خبر از نيستى و مرگ ميداد هدفها همه اخروى بود تا جاييكه براى خودكشى هم جا تنگ بود - خودكشى هدايت در پاريس -  آرمان شهر اينان در اين شرايط - سوسيال دموكراسى -بود  كه به نسل جوان انگيزه ميداد نسلي كه با پدران خود چون امروز هزاران ‏سال  فاصله داشت پدران بى انگيزه  و كنش پذير در برابر مظالم خارجى و داخلى كه همه چيز را كار خارجيها ميدانستند حتى ملى شدن نفت را، همه چيز در حال فروپاشى بود ماركسيسم و استالينيسم افيون روشنفكرا ن شده بود و خرافات و ورد و جادو ببهانه دين افيون توده ها گرديده، چه بايد كردها فراوان بود ولى همه به اميد كمك خارجى، هيچكس روى مردم ايران حساب نميكرد، تنها اين ايدئولوژى بومى بود كه به نسل جوان انگيزه ميداد رييس كميته مركزى اين جريان از طرف دكتر مصدق به رياست بازرسى كل شهرداريهاى ايران كه مركز فساد درباريان و سازماندهى اجامر و اوباش براى بهم زدن تظاهرات گروههاى سياسى بود منصوب شد، حسين راضى-چه امروز پيامبر گونگى ‏روشنفكران كم كم بپايان رسيده است و هر روشنفكرى  بايد يكى دو تا تخصص  داشته باشد9. تا در اجرا  هم بتواند كمكى بدولت ملى و مردمى‏بكند. با عينك امروز، ديروز را ديدن اشتباه است، اين خلاء انگيز ه و هدف  امروز هم بخاطر نبود آرمان و ايدئولوژى محسوس است و عده اى ناآگاهانه در آن ميدمند و خطر همين جاست. سروش محصول  ناكامى يك نسل انقلابى و دينى است و شريعتى محصول ناكامى  يك نسل پر ازاميد كه تمام آرزوهايش با يك كودتا ى ننگين برباد رفت، كودتايى كه آمريكا و انگليس وحتى روسها و بخشى از روحانيت  ولومپن هاى شهرى و فواحش و دربار پهلوى درآن همگام بودند. وتاسف  آنكه هردوى اين انديشه ورزان‏ مجبور  به مهاجرت شدند. امروز عده‏ اى به ايدئولوژيزه  كردن‏ دين  اسلام انتقاد دارند لازم بتذكراست كه اسلام‏ عليرغم‏ ساير  اديان توحيدى در برابر نابرابريهاى اجتماعى بى تفاوت نيست  و آيه هاى فراوانى در رابطه با قسط و برابرى و ناس دارد كه عناصر اصلى هر ايدئولوژى است در رابطه ‏با آزادى آيه -فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه - راهگشاى جوامع اسلامى ‏در جهت دمكراتيزه ‏كردن چامعه ميتوانست باشد  6 و در رابطه با عدالت اقتصادى قسط را ارائه ميدهد و درارتباط با كاروتوليد) ليس لاالانسان الا ماسعى( و...زيرا كه اسلام همه اش احكام نيست‏ و در درجه  نخست تقوى و اخلاق است، علت ناكام ماندن جوامع اسلامى در درجه اول جهل است مخصوصا جهل بباورهاى دينى و حقوق اجتماعى و سياسى خود و... و تلاش نسل شريعتى پالايش و پيرايش باورها بود كه گروهى ازآن سوء استفاده ميكردند ومانع اصلى رشد وتوسعه بودند تلاش اين نسل آن بود  تا سوسياليسم و دموكراسى را ازبستر باورها بيرون كشد نسلي كه خود را باور داشت و نگاهش به خارج مرزها نبود امرى كه هنوز هم نياز امروزماست اگر چه نسل شريعتى نيم قرن پيش پيام آور آن بود، و در عمل طرح طب ملى را در دولت موقت توسط شهيد دكتر  سامى بعنوان اولين گام ارايه كرد. امروز بخاطر نسبى گرايى فرهنگى برهرگونه مطلقيت ايده و قطعيت عقيده و انديشه درحوزه ى اجتماعى قلم بطلان ميكشند10،زيرا كه اينك سروكار ما باخرد خود  بنياد است امرى كه هنوز اقليتى از جامعه ما بدان تن نميدهند و خيال ميكنند برداشتها واستنباط تشان قطعى است  اگر روزى افلاطون هم برقطعيت ايده هاى خود باورداشت و بر حكومت نخبگان پاى ميفشرد بخاطر مديريت شهر -  cite - بود كه مجموعه اى كوچك بود ولى امروز سروكارما با شهرهاى بزرگ است كه نياز به مديريت جمعى و علمى دارد و ديگر با تفكر توجيهى نميتوانيم هر بحران و بن بستى را توجيه كنيم و يا تماشاگر مشكلات باشيم بايد با يك انقلاب در ديدگاهها تفكر انتقادى را جايگزين اين تفكر بنماييم امرى كه شريعتى  و سروش در مسير آن همگون‏ در زمان  خود عمل كردند و به همين دليل مورد خشم و غضب قدرتمداران قرارگرفتند كارى كه بنام مدرنيته بومى ميتواند مورد توجه‏ نسل  جوان باشد اگرچه گامهاى آغازين است. در جهان توسعه يافته گذار از كنش گر انقلابى و رمانتيك به كنشگر رآليست و اصلاح طلب مدت دوسه قرن ‏بطول  انجاميد ولى در ايران چنانكه شواهد نشان ميدهد بيش ازدوران كنونى يعنى يك قرن ادامه نخواهد يافت مخصوصا كه رشد ارتباطات و كوچك شدن جهان چنين اجازه اى بهيچ ملتى نميدهد درعين ‏آنكه تضادهاى اجتماعى در ايران امروز راه حلى جز دموكراسى و مردمسالارى باقى نخواهد گذاشت. اختلاف ديدگاه سروش و شريعتى متعلق به دو حوزه انديشه در تمام جوامع جهانى تاريخ معاصراست كه نماينده يكى اينك- هابرماس -كه نظرش به ليبرال دموكراسى معطوف است و نماينده ديگرى -آلن تورن -است كه اگرمتوجه - سوژه- و فاعل شناس هم است سوژه ايست كه از بستر تعارضات اجتماعى سربرميآورد يعنى - آكتورسوسيال -11، اين روند حاصل‏ يك  دوره ى طولانى است در ايران اين سوژه از بستر جامعه اى پر از تضاد و تناقض برآمده و حاصل چندين جنبش اجتماعى است كه هنوز در آغاز راه است همان چيزيكه -آلن تورن -در آمريكاى لاتين و شيلى بدان رسيد و نخشب و شريعتى و سامى ، درپنجاه-شصت سال قبل در تعارض ميان -كوير و مرداب -و يا دعواى ميان‏ روستا و شهر-و يا فراتررفته درجنگ سنت و مدرنيته بدان راه يافتند و به خاطر حل اين تعارض،اولى‏ به تحصيل حقوق‏ و مديريت ، دومى به تحصيل جامعه شناسى ،  و سومى به فراگيرى، روانشناسى پرداخت چون جامعه ما نياز به راه حلهاى علمى درحوزه ى فرد و جامعه داشت و ديگر با كلام و شعار مسايلش حل نميشد چه ما هنوز سروكارمان با جامعه توده وار، بافرهنگ مريد و مرادى، كه يا منفعل بود و يا درجستجوى مراد و كاريسما ميگشت بود، به صحنه كشيدن چنين جامعه  اى و تبديل شان به كنشگر اجتماعى كارى بود كارستان و....درحاليكه دركشورهاى توسعه يافته امروز سروكار ما با انسان خود بنياد است كه -سوژه -ميگردد و اما هابرماس سرخورده از ايدئولوژى هاى توتاليتر -ماركسيسم و استالينيسم و فاشيسم‏ چون  بسيارى از ماركسيستها- و فارغ از دردهاى اجتماعى و فرهنگى كشورهاى‏غارت  شده ى ‏جهان  سوم، به ليبرال دموكراسى متوجه شد كه نوع افراطى آن در آمريكاست كه نوعى فاشيسم ارتباطاتى به اعتراف دوست و دشمن در آن حاكم است و تعداد انبوه  بى خانمانهاى اين كشور درگوشه و كنار و خيابانهاى اين  سرزمين زبانزد هر بيننده و گردشگر است. البته  ممكن است ليبراليسم ‏براى‏عده اى ‏ازهموطنان ما جاذبه داشته باشد كه جزو حقوق فرهنگى هركسى است كه  قبلا براى تعادل اجتماعى بايد بخاطر اقتصاد نفتى و دلال گونه به حقوق اقتصادى آنانكه زيرخط فقر قرارميگيرند فكرى كرد كه با چنين توجهى ما با نوعى نظام سوسيال ليبرال مواجه مي شويم و از فسادهاى اجتماعى ممانعت بعمل مياوريم كه از بعد تئوريك  متناقض است -12،  راه حل  براى جوامعى مثل ما  در همان دو ديدگاه فوق الذكر است كه البته در عمل و اجرا به راى ‏مردم  و يا نمايندگانشان  موكول است در دنياى امروز ليبرال دموكراسى متعلق به جوامعى  است كه درآن طبقه متوسط بطور گسترده وجوددارد ولى در كشور ما كه فاصله دارا و ندار زياد و آمار محرومين زير خط فقر بالاست و در حوزه ى آموزش و پرورش و بهداشت و بيمه هاى درمانى تنها توسط دولت شايد پاسخگو باشد دخالت دولت درحوزه هاى فوق -حتى طبق قانون‏ اساسى  كه اينها بايد مجانى بوده -ضرورى است. در هر صورت جامعه استبدادزده و مصرف كننده ما درحوزه ى انديشه و تكنيك هر دو نياز به انسانهايى خلاق ‏و آفريننده دارد كه  خليفه اللهى انسان براين مبناست كه اين امرهم  جز درفضاى آزاد و امن ميسر نيست. كه البته مخالفينى هم دارد كه منافعشان درهرج و مرج و نابسامانى است اگر چه ادعاهاشان غير از اين است. در خاتمه مشكل مان را با بيتى از خواجه شيراز بپايان ميبرم.

 سا قى به جام عدل بده باده تا گدا                   غيرت نياوردكه جهان پر بلا كند

پاورقى ها:

 1- ازعبد الكريم  سروش درسخنرانى دانشگاه شهيد بهشتى تحت عنوان عقل و آزادى درتاريخ 1370 نقل از روزنامه سلام  

 2- از H;kar از  كتاب بحران ايدئولوژى، محمودنكوروح - انتشارات چاپخش

 3- نقل از پل باران -كتاب اقتصاد سياسى -ترجمه  كاوه آزاد منش ص 421

4- ازشريعتى دركتاب ايدئولوژى وجهان بينى  ص 66 و  67

5- از ويسمن - فيلسوف آلمانى معاصر در مركز مطالعات عالى علوم اجتماعى EHESS پاريس.

6- در مورد ايدئولوژى ‏به  كتابهاى ايدئولوژى چيست از  ژان بشلر ترجمه اسدى و ايدئولوژى از-جان پلامنانس ترجمه فولادوند و يا اسلام چگونه ايدئولوژى شد ? كتاب درجستجوى هويتى تازه- محمودنكوروح انتشارات چاپخش رجوع كنيد.    

7- از مارسل گوشه فيلسوف سياسى در مركز علوم اجتماعى -پاريس  

8- نقل از روزنامه مردم ايران و مجله براى ترقى ايران ارگان تئوريك نهضت خداپرستان سوسياليست    

9- پايان پيام آورى روشنفكران از لوموند ديپلماتيك 1999پاريس    

10- ازادگارمورين در مجله 2002 Magazin Literai  پاريس  درمقاله  عدم قطعيت

11- از آلن تورن در گفتگو با فرهاد خسروخاور گزيده  از - ماهنامه علوم انسانى- آوريل  و مه 2003 -شماره 40 - پاريس -درمقاله -درجستجوى خويشتن - -La  quete de soi’ un chemin de croix ?از --12   gills marchand  -از مارسل گوشه در مركز مطالعات علوم اجتماعى.

 

بازگشت به درباره دکتر سروش