www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 

بازگشت به صفحه اصلی 

 آیان  1387

 

نعل وارونه

 

علي افشاري

 

انتشار مصاحبه دکتر عبدالکريم سروش در روزنامه کارگزاران، با واکنش خشم آلود و شتابزده روزنامه کيهان ‏مواجه شد. بگونه اي که سکوت چند ماهه خود پيرامون دکتر سروش را شکست و طبق شيوه مالوف با بستن ‏آسمان و ريسمان، اتهاماتي بي اساس را متوجه اين سرمايه علمي و اجتماعي کشور کرد.‏

اما ريشه اين پرخاشگري ها چيست؟ که اين چنين محافلي شناخته شده عنان از دست داده و براي روزنامه ‏کارگزاران خط و نشان مي کشند؟ به نظر مي رسد قرار گرفتن عکس دکتر سروش در صفحه اول روزنامه ‏کارگزاران، خواب محافل امنيتي را آشفته کرده باشد که گمان مي کردند رسانه هاي اصلاح طلب به بايکوت ‏خبري دکتر سروش مي پردازند و انتقادات و مرزبندي هاي برخي از اصلاح طلبان و نوانديشان مذهبي با نظرات ‏اخير ايشان، مصالح لازم براي تخطئه وي در جامعه را فراهم مي کند. بدين ترتيب مصلحت چنين تشخيص داده ‏شد که نيروهاي اصول گرا و شاخه هاي امنيتي آنها سکوت پيشه کنند و در عوض از اختلاف نظر ها در اردوگاه ‏نوگرايان ديني بهره برداري کنند. حال که اين انتظار محقق نشده است، با تدوين سنارويي بي مايه مي کوشند تا با ‏ارعاب، رسانه هاي داخل کشور را از درج مطالب دکتر سروش منع کنند.‏

گردانندگان کيهان به خوبي از پسامد ها و نتايج عملي آثار معمار جريان روشنفکري ديني در ايران واقفند که ‏چگونه بنيان ديدگاه هاي ارتجاعي و قدرت طلبانه آنها را به چالش طلبيده است. از اين رو اينک به شدت نگران ‏هستند که مجموعه آراء جديد ايشان جان تازه اي به کالبد خسته تکاپو هاي فکري و انديشه ورزانه دهد.‏

اگر چه دکتر سروش همواره در هيات يک انديشمند داراي دغدغه هاي دين ورزانه و تاملات فلسفي در عرصه ‏عمومي ايران حضور داشته و به درستي از ورود به ميدان جدال هاي سياسي پرهيز کرده است. اما نتايج ‏خلاقيت هاي فکري و بي باکي هاي نظري او از منابع اصلي فعاليت ها و تکاپو هاي سياسي دموکراسي خواهانه ‏دو دهه اخير بوده است که چونان زلزله اي آرامش شيفتگان قدرت انحصاري و مدعيان دروغين دين را بر هم ‏زده است. همچنين تلاش هاي ارزنده اش پيرامون انديشه سياسي و تئوري علم سياست در کنار اقدامات عملي اش ‏در دفاع از مظلوم، اعتراض به بي عدالتي ها و نقادي حاکميت، جايگاه ارزشمندي به او در فضاي سياسي کشور ‏بخشيده است.‏

پرتو افکني ها و تبيين هاي خلاقانه او از عدل علوي و عشق مولوي، ايرادات فقه فرسوده صفوي را آشکارساخته ‏و از زاويه درون ديني به نحوي مستدل نشان داده است که قباي تنگ و ناساز آن، پذيراي قامت دين راستين ‏نيست. اين نگرش که با پيوند خوردن به قدرت سياسي، نوعي بنياد گرايي اسلامي را پديد اورده است در اصل با ‏تحميل مقتضيات زماني و مکاني متعلق به دوران سپري شده و تعقيب منافع فردي و گروهي در پوشش استبداد ‏ديني، معنويت را از جوهره انسان سازانه اش تهي ساخته و معنا را قرباني فرم و ظاهر کرده است. ‏

او مروج قرائت رحماني و عقلاني از اسلام است که حضور اجتماعي و سياسي دين را نهايتا در راستاي تعالي ‏اخلاقي و رستگاري انسان ها مي طلبد نه آنکه صرفا به ايدئولوژي و منبع مشروعيت قدرت تقليل و تنزل يابد.‏
نتايج عملي تلاش هاي او بشارت دهنده تفسيري از دين است که بهترين بيانش دراين سخن گوتهولد افرائيم ‏لسينگ متبلور است که "انساني ترين اديان، راستين ترين اديان هستند."‏

حال گردانندگان کيهان احساس خطر کرده اند مبادا تاملات نظري اخير دکتر سروش و طرح آنها در جامعه ‏روشنفکري و دانشگاهي منجر به دور جديدي از نشاط سياسي شود و موقعيت حاکميت پادگاني – امنيتي به خطر ‏بيفتد. از اين رو نعل وارونه زده و از انتشار مصاحبه دکتر سروش در روزنامه کارگزاران، سناريوي امنيتي ‏ساخته اند. ‏

بخصوص حکومت نسبت به جرينات مذهبي مخالف، حساسيت بيشتري نشان مي دهد چون از مبناي مشروعيت ‏مشابه به چالش مي پردازند.‏

ظاهرا محافلي در اين انديشه حساب نشده اند که اين سناريو استعداد آن را دارد که از بازگشت دوباره دکتر ‏سروش به عرصه سياسي جلوگيري کند. تجارب گذشته و بخصوص دوران دولت احمدي نژاد به خوبي نشان داده ‏است که با سانسور رسانه اي و محدوديت هاي سياسي نمي توان فرد و يا جرياني را حذف کرد. بخصوص که آن ‏جريان از جنس انديشه باشد و افزايش دانايي و حقيقت را طلب کند. دکتر سروش نه داعيه سياسي دارد و نه هدفي ‏سياسي را در تکاپو هاي نظري و فعاليت هاي ديني دنبال مي کند. اما پژواک آثار او در بين مخاطبين ايجاد انگيزه ‏مي کند و آنها را در هموار کردن مسير دموکراسي خواهي و عبور از انگاره کاذب و غير واقعي "تعارض ذاتي ‏دين و دموکراسي يا دين و مدرنيته" قوت فلب مي دهد. ‏

بنابراين مشکل اصلي اين محافل، اراده نيروهاي آگاه جامعه براي تغيير مناسبات غلط کنوني است که از افکار و ‏آراء روشنفکراني چون دکتر سروش تغذيه مي کنند.‏

بخش ديگر سناريوي مد نظر کيهان، متهم کردن دکتر سروش به بيان اظهاراتي عليه مباني و اصول شناخته شده و ‏ضروري اسلام، پيامبر اكرم(ص)، مباني تشيع، وحي و ائمه اطهار(ع) است تا در سايه دسترسي به امکانات ‏رسانه اي و ملي و محدوديت دکتر سروش از اين امکانات، چهره ايشان را در بين متدينين تخريب کنند! ‏
علي رغم اينکه بارها، بي اساسي اين ادعاهاي دروغ از سوي دکتر سروش توضيح داده شده است ولي باز ‏جريانات وابسته به اصول گرايان دست بردار نيستند و به تکرار اين اباطيل مي پردازند. ‏

البته سابقه کيهان در دوران مسئوليت حسين شريعتمداري در دروغ پراکني، اتهام زني بلا دليل و ريختن آبروي ‏مومنان که از گناهان کبيره هستند، پيشاپيش چنين تلاشي را محکوم به شکست مي کند. اين اتهامات زبينده کساني ‏هست که با تجاوز به حقوق مردم، رياکاري و حاکميت وحشت، موجوديت خود در قدرت را تثبيت و چهره تابناک ‏دين را به خشونت، قدرت طلبي و خرافه گرايي آلوده کرده اند؛ نه انساني که همه عمرش با قران، پيامبر و ادعيه ‏محشور بوده است و کلامش به يمن بهره گيري از منابع ديني و تسلط بر قران، سحر و جذبه اي نافذ يافته است. ‏مناسب ترين پاسخ به اين ادعاي سخيف اين شعر منسوب به ابن سينا است: کفر چو مني گزاف و آسان نبود / ‏محکم تر از ايمان من ايمان نبود

اگر کيهانيان نگران به خطر افتادن مباني شناخته شده دين اسلام و آئين تشيع هستند، بهتر است از اسلام صحبت ‏نکنند که علت عمده گريز کنوني برخي جوانان از مذهب، ناشي از رفتار حقيقت سوزانه و خرد ستيزانه حضرات ‏است.‏

بررسي سابقه دکتر سروش به خوبي نشان مي دهد دغدغه او اصلاح باور هاي ديني و پيراستن آن از ‏مختصات شيوه هاي زيست در اعصار گذشته و آفات قدرت و دنيا طلبي است، تا جامعه به صورت واقعي شکل ‏و شمايل خداپسندانه پيدا کند و آدميان به رضايت، آنچه را که به واقع کلام خداوند و پيام اصلي دين است، بپذيرند. ‏

ارائه قرائتي همساز با دموکراسي از دين، ضمن آنکه ارزش هاي دموکراتيک را براي بخش عمده اي از جامعه ‏ايران دروني مي کند، يکي از موانع جدي را از پيش پاي تکوين دموکراسي پايدار بر مي دارد. بدين ترتيب ديگر ‏بسي سخت خواهد بود تا از پايگاه دين به مخالفت با دموکراسي پرداخت تلاش هاي اخير او نيز درهمين راستا ‏است تا حقيقت مراد خداوند بر بندگان آشکار گردد و فهمي متناسب با زمانه به جامعه ارائه گردد. تا تعارضات بين ‏اقتضاءات زندگي در جهان کنوني و معناي ظاهر وحي بر طرف گردد. او بين پيامبر (ص) وخداوند جدايي نمي ‏بيند و اعمال و افعال پيامبر را در اصل محصول اراده خداوند مي داند. او مي کوشد تا به تببين طبيعي وحي ‏بپردازد همانگونه که تشريح علل مادي نزول باران مانع از اين نمي شود که دست خداوند در اين امور را مشاهده ‏کرد.به عبارت ديگر او با اتکاء به نگاه تاريخمند به فرايند تحولات ديني، معتقد است کلام پيامبر و حاصل مکاشفه ‏ها و تعامل هاي وي با مردم، خداوند و تاريخ زمان خودش در طول کلام خداوند هست که به وساطت قوه تخيل، ‏خطاب خداوند را در چهارچوب ظرف زمانه، صورت بخشيده است.‏

از سوي ديگر همانگونه که دکتر سروش در پاسخ به آيت الله سبحاني ذکر کردند، اين مباحث جديد نيست و از ‏همان طليعه شکل گيري انديشه اسلامي مطرح بوده اند. به عبارت ديگر اين مباحث با دکتر سروش متولد نشده اند ‏بلکه ايشان جمعبندي جديدي از اقوال متکلمان، عارفان و عالمان ديني قرن هاي اوليه تاريخ اسلام ارائه کرده اند.‏
بديهي است که نتيجه اين تلاش ها حفظ ايمان و باور هاي اسلامي در برابر تندباد هاي زمانه است و اين نگرش ‏در مقايسه با قرائت هاي سنتي و ايدئولوژيک به مراتب از ظرفيت بيشتري براي حفظ دين و تحکيم باور هاي ‏مذهبي برخوردار است.‏

کم نيستند انسان هايي که دکتر سروش آتش ايمان را در دل هاي شان روشن ساخته است. او گردن بزرگي بر ‏حق نسل ما دارد بخصوص آنهايي که تسليم دين گريزي نشدند و با الگو قرار دادن او، دين شان را حفظ کردند.‏

البته منظورم اين نيست که ديدگاه هاي دکتر سروش پيرامون بسط تجربه نبوي، چگونگي ماهيت وحي و... سحن ‏آخر است و هيچ نقدي بدان ها وارد نيست. بر عکس انگيزه و دغدغه هاي پاره اي از منتقدين کاملا در خور ‏احترام است و نتيجه برخورد هاي جدلي و انتقادي از سوي عالمان و مراجع ديني و روشنفکران ديني کمک مي ‏کند تا جامعه دينداران به شناخت بهتري از حقيقت باور هاي مذهبي و بهره گيري از آن در زندگي شخصي خود ‏برسند و بدينترتيب توشه اعمال خود را غني تر سازند. نگراني هاي برخي از متدينين منطقي است که از به خطر ‏افتادن اساس دين بيمناک باشند. در گرفتن گفتگوي جدي و تضارب آراء بين دکتر سروش و منتقدين در ‏چهارچوب متدولوژي علمي بهترين راه براي تشخيص قول احسن است. ‏

در اين ميان تخريب شخصيت، مسموم کردن فضا، سياسي کردن اين مبحث و کشيدن آن به پاي دعواهاي شخصي ‏مذموم و نکوهيده است.‏

کيهان در بخش ديگر يک جا پاي شوراي روابط خارجي آمريکا را پيش مي کشد که مبلغ 6 ميليون دلار براي ‏ترجمه آثار دکتر سروش در کشور هاي اسلامي هزينه کرده است و در جاي ديگر پنتاگون را منبع تامين اين مبلغ ‏معرفي مي کند!‏

جواب اين دروغ هاي محيرالعقول را خود دکتر به خوبي در مقاله "آن اسکناس هفتصد توماني" داده اند که اين ‏جماعت از هنر خوب دروغ گفتن نيز بي بهره اند. اما تکليف اين تناقض چه مي شود؟ البته شايد کيهانيان قياس به ‏نفس کرده اند و سازمان هاي مدني و غير انتفاعي آمريکايي را پوشش پنتاگون و سيا فرض کرده اند ! ‏

آنها نمي توانند پنهان کنند که "شوراي روابط خارجي آمريکا"، همان جايي است که محمود احمدي نژاد درآنجا ‏سخنراني کرد و در فضاي سياسي آمريکا، نرم ترين موضع را نسبت به جمهوري اسلامي دارد. اساسا تشکل هاي ‏مدني و دانشگاهي آمريکا مستقل از نهاد هاي دولتي هستند و قلمرو کاري و حوزه نفوذ آنها در پاره اي موارد حتي ‏از سازمان هاي دولتي بيشتر است. برخي از آنها برنامه هايي در راستاي گقتگوي اسلام و غرب، شناخت اسلام ‏ميانه رو و ترويج دموکراسي در کشور هاي اسلامي دارند و در آنها از پژوهشگر هاي برجسته اسلامي استفاده ‏مي کنند. ‏

اما مضحک ترين بخش ادعاي روزنامه کيهان وصل کردن دکتر سروش به سعيد امامي است!‏

اين ادعا از سوي کساني انجام مي شود که رئيسشان رفيق گرمابه و گلستان سعيد امامي و شريک او در برنامه ‏سازي بر عليه روشنفکران و فعالان جامعه مدني بود. سمت گيري وزرات اطلاعات در دوره ميدان داري سعيد ‏امامي و تدابير ويژه آن نهاد براي جلوگيري از سخنراني دکتر سروش در دانشگاه ها و اذيت و آزار او روشن تر ‏از آن است که بتوان آنها را کتمان کرد و سرنا را از سر گشادش نواخت. ‏

‏ نگارنده خود در آن دوران به دليل مشارکت در برنامه دعوت به سخنراني ايشان در دانشگاه اميرکبير در سال ‏‏1375 توسط وزارت اطلاعات بازداشت شدم و در دوران بازجويي از نزديک شاهد بغض و کينه عميق زير ‏دستان سعيد امامي به دکتر سروش بودم.‏

در آن زمان جريانات امنيتي و وابسته به نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه ها شايع کرده بودند که منظور رهبري ‏از تهاجم فرهنگي مايکل جکسون و خواننده هاي پاپ غربي نيستند، بلکه مرادشان دکتر سروش و گردانندگان ‏ماهنامه کيان است!‏

گردانندگان کيهان و بخصوص حسين شريعتمداري بدانند که روزگار هميشه اينچنين نمي ماند تا در غياب قوه ‏قضائيه بي طرف و عدالت مدار، هر رطب و يابسي را نثار افراد کنند. شک ندارم که اين جريان قدرت طلب و ‏قشري گرا به آخرت و جوابگويي در پيشگاه خداوند اعتقادي ندارد اما روزگار پاسخگويي در همين دنيا نيز دير ‏يا زود فرا مي رسد. سرنوشت سعيد امامي عبرت خوبي است که پشت گرمي حضرات به آستان قدرت در موقع ‏بحران رنگ مي بازد و پاس ساليان دراز ولايت فروشي نيز نگاه داشته نمي شود. ‏

     منبع

 

بازگشت به اّرشيو خبرها