www.drsoroush.com

با ما تماس بگیريد    

بازگشت به صفحه اصلی

 

   روشنفكرى دينى و 4 معناى سکولاريسم

 دوشنبه 2 شهريور 1383

 

 رضا خجسته رحيمى

گروه سياسى، رضا خجسته رحيمى: عبدالكريم سروش بزرگ خاندان روشنفكرى دينى، شنبه بعدازظهر به اردوى تابستانى دانشجويان تربيت معلم آمد تا حديث روشنفكرى دينى از سكولاريسم را به دانشجويان سياسى ابلاغ كند. كجا بودند آن روشنفكران عرفى كه روشنفكران دينى را سراپا مخالف سكولاريسم مى خواندند تا سخنان او را بشنوند و ديگر نخواهند به چوب سكولار نبودن او را از ميدان به در كنند؟ كجا بود آن مدعى كه مى گفت: «اگر سخنان عبدالكريم سروش را از عناصر مخدوش شده غربى بزداييم، چيزى جز جنازه چند فقيه، مفسر و متكلم باقى نمى ماند.» تا حديث روشن و بى جانبدارى يك روشنفكر دينى را از سكولاريسم بشنود.

كه عبدالكريم سروش اگر توانسته است نام «روشنفكرى دينى» را زنده نگه دارد نه از آن روست كه روشنفكرى را دينى كرده است بلكه بدان سبب است كه هم روشنفكر است و هم ديندار. گاهى سخن روشنفكرى مى گويد و گاهى خطابه دينى. زمانى از چگونگى برساختن دنيايى نو و گذار از سنت براى ايرانيان سخن مى گويد و گاهى ديگر وعظ دين مى كند. سخنان روشنفكر دينى ما هيچ بويى از مخالفت با سكولاريسم نداشت كه اگر از گفته هاى او تنها يك تحشيه و تعريض بر سكولاريسم بيرون مى آمد، آن هم خطاب به دينداران بود كه مباد انگيزه هاى دينى و سعادت اخروى شان را در دنياى سكولار فراموش كنند كه گفتيم سروش هرچه هست، دعوى دين نيز دارد. اما استاد روشنفكرى دينى روز شنبه از هيچ نسخه و نكته اى سخن نگفت كه از فحواى آن محدوديت و معذوريتى براى روشنفكران عرفى پديد آيد. سروش اكنون از نسخه غزالى سخن نمى گويد كه رو به سوى حافظ كرده است، حافظى كه ناقد تصوف زمانه خود بود.

• معناى اول سكولاريسم

عبدالكريم سروش سخنش را با عنوان «سكولاريسم سياسى، سكولاريسم فلسفى» از آغاز داستان سكولاريسم شروع كرد: «چنانچه مورخان گفته اند سكولاريسم در ابتدا معناى ساده اى داشت و به مفهوم ترك زهد بود. سكولاريسم به معناى دنياگرايى به معناى كنار نهادن زهد و شيوه زاهدانه بود و در برابر كسانى كه زندگى راهبانه اى را پيش گرفته بودند، راهبانى كه شرط سعادت اخروى را نفى كامجويى هاى دنيوى مى دانستند.» نهضت اومانيسم پاسخى به اين زهد راهبانه بود: «اومانيسم يا انسان گرايى بر اين مبنا بنا شده بود كه آدمى بايد به خودش برسد. كانت گفته بود من انسانم و هيچ چيز انسانى با من بيگانه نيست. همان طور كه علم يك متاع دنيوى است و بايد از آن استفاده برد، لذات دنيوى نيز چنين اند. دانشمندانى مثل اراسموس كه از اومانيست هاى مشهور بودند يكى از ويژگى هاى عمده شان اين بود كه به ادبيات رومى توجه مى كردند. آنها به ادبيات گذشته برمى گشتند چون ادبيات قديم، ادبيات كامجويانه اى بود. آنها مى گفتند ما به اين جهان آمده ايم كه زندگى كنيم نه اينكه زندانى باشيم.»

سروش سكولاريسم را به اين معنا در مقابل انديشه هاى صوفيانه اى خواند كه ما در تاريخ خود داشته ايم و آنگاه براى اينكه داستان سكولاريسم غربى را براى مخاطبين شرقى اش آشناتر كند مثالى نيز از فرهنگ ايرانى زد: «حافظ در برابر غزالى مترادف با همان سكولاريسم است در برابر زهد قرون وسطايى. غزالى طرفدار زهد بود و معتقد بود كه هر كامجويى در اين دنيا، نتيجه اى منفى در آن دنيا دارد. گويى اگر اينجا مصرف كنى آنجا كم بهره ترى و برعكس. غزالى از صوفيان تعريف مى كند كه براى نماز صبح جايى مى ايستادند كه عمداً از نسيم صبحگاهى بهره نبرند. اما اين طرز تفكر كه تفكر صوفيانه بود و غزالى هم طرفدار آن بود، به هيچ وجه مورد توجه بزرگى چون حافظ نبود. حافظ اشاره هاى انتقادآلودى به غزالى دارد. غزالى كتابى به نام كيمياى سعادت دارد و حافظ به كنايه مى گويد كه كيمياى سعادت آن شيوه اى نيست كه غزالى در كيمياى سعادت پى گرفته بود.

حافظ مى گفت من آدم بهشتى ام اما، حالى در اين سفر اسير عشق جوانان مهوشم. او بدين ترتيب اگرچه بهشتى بود اما از زندگى دنيايى تاسف نمى خورد و حق زندگى را ادا مى كرد.» عبدالكريم سروش بدين ترتيب تاويل كرد كه غزالى را بايد فردى آنتى سكولار و حافظ را هم فردى سكولار دانست و بدين ترتيب از معناى اول سكولاريسم سخن گفت: «به اين معناى اول جهان صنعتى كنونى كاملاً سكولار است. شما اگر در آن سو از زمين مدتى زندگى كرده باشيد به رايجى شنيده ايد كه ما فقط يك بار زندگى مى كنيم. آنها از اين سخن نتيجه مى گيرند كه لذا بايد خوش باشند. پس اصل لذت يك معنا از سكولاريسم است. به اين معنا چرا كه آن منش هاى زاهدانه و صوفيانه به واقع ربطى به دين ندارد. فيض كاشانى به غزالى مى گفت كدام سخن پيامبر و آيه قرآن دلالت بر اين سخت گيرى دارد كه تو تجويز مى كنى.

به واقع يك دوره تاريخى بر فرهنگ اسلام گذشت و اين چيزها را ايجاب و تحميل كرد. اين زهد صوفيانه عكس العملى بود در برابر شب هاى افسانه اى هزار و يك شب و شاديخواهى هاى افزون. عارفان ما هم مى گفتند كه انسان هايى با ظرفيت زياد مى توانند از همه لذت ها استفاده كنند كه اين در ظرف هاى كوچك است كه همه لذت ها با هم جمع نمى شوند و شما در عين حال كه چشم در چشم خدا مى دوزيد و نفس از سينه او مى گيريد، از لذات دنيوى هم مى توانيد استفاده كنيد.» اما پس سروش تكليف خود را با قناعت و مجاهدت و گذشت هايى كه در اسلام تجويز شده بود چگونه روشن مى كرد؟ «در نظر داشته باشيد كه هر نظامى براى تاسيس احتياج به پاره اى گذشت ها و زهد و مجاهدت ها و قناعت ها دارد. اما اينها نمى تواند مبناى كلى يك تمدن باشد و چنين نظامى اصلاً شكل نمى گيرد براى همين بود كه پس از مدتى اين آيه به پيامبر نازل شد كه جوهر قلم عالمان بالاتر و والاتر از خون شهيدان است.»

• معناى دوم سكولاريسم

حال اين روشنفكر دينى معناى اول سكولاريسم را پايان برده بود تا پرده از صورت دوم آن بردارد: «سكولاريسم در معناى دوم آن به مفهوم نفى دخالت روحانيت در امور كشور است كه البته براى ما مسلمان ها شايد معناى چندان روشنى نداشته باشد. اما اگر به مسيحيت رجوع كنيد اين مسئله را بهتر درك مى كنيد. ما در اسلام هيچ قانونى نداريم كه براى اجرايش حضور يك روحانى شرط باشد. در تئورى نداريم اگرچه شايد در عمل داشته باشيم. اما در مسيحيت چنين نيست و به عنوان مثال براى يك عقد شرعى حضور يك كشيش الزامى است كه اگر او نباشد آن عقد صورت شرعى به خود نخواهد گرفت. چرا كه آن كشيش نماينده خدا در زمين است. حضور روحانى شرطى لايتخلف در دين مسيحيت است. شما جايگاه كشيشان كاتوليك و آمرزش گناهان توسط آنها را به ياد داريد.

حال شايد روحانيت در ميان ما هم اكنون چنين جايگاهى را پيدا كرده باشد اما ذاتاً داراى چنين جايگاه ويژه اى نبوده است و اين آيه قرآن است كه: ان اكرمكم عندالله اتقيكم» استاد روشنفكرى دينى پس از اين به مخاطبانش گفت كه در هنگام تدريس در دانشگاه هاى هاروارد و پرينستون نيز وقتى بحث به سكولاريسم مى رسيده او به دانشجويانش مى گفته كه دين اسلام يك دين سكولار است و در آن كامجويى نفى نشده است و خود مسلمانان مى توانند اعمال روحانيون را انجام دهند و از اين جهت ميان اسلام و مسيحيت تفاوت بسيارى وجود دارد و البته اين سخن استاد در آنجا مقدمات تعجب دانشجويان را هم در پى داشته است. اكنون سروش معناى دوم سكولاريسم را چنين جمع بندى مى كند: «سكولاريسم به اين معنى در غرب رخ داد. روحانيون را محدود به حرفه خودشان كردند و نقش آنها را بسيار فرو كاستند و دستشان را از بسيارى جاها كوتاه كردند. دور واتيكان يك ديوار كشيدند و گفتند اين منطقه مال روحانيون و بقيه مال بقيه مردم.»

• معناى سوم سكولاريسم

سروش در تعريف معناى سوم سكولاريسم به سراغ سكولاريسم سياسى رفت كه از نظر او به مفهوم جدا كردن دين از حكومت است: «مى گويم جدا كردن دين از حكومت و نه سياست، چرا كه جدا كردن دين از سياست حقيقتاً نشدنى است. در اين معنا حكومت يا كسانى كه حكومت مى كنند، حق حاكميت را از دين و ديندارى برنمى گيرند.»

اينك اين روشنفكر دينى به سراغ كسى رفت كه عكس او زينت بخش جلد آخرين شماره كيان، نشريه روشنفكرى دينى در ايران بود: نصر حامد ابوزيد. و سپس گفت: «در اسلام از نظر ابوزيد، ديانت و حكومت به معناى حقوقى آن از هم جدايند و عالم دين بودن و پارسا بودن هيچ حق ويژه اى براى حاكم ايجاد نمى كند. اين ايده كه او ۸۰ سال پيش مطرح كرد و موجبات اخراج او از جامعه و ارتداد او را به دنبال داشت، اكنون پذيرش آن راحت تر به نظر مى رسد. بدين ترتيب حق حاكميت از هر جا بيايد از دين نمى آيد.»

اما سروش از سكولاريسم سياسى معناى دومى را هم با حاضران در ميان گذاشت: «شايد شما به لحاظ حقوقى رابطه دين و حكومت را بريده باشيد اما هنوز اجراى احكام اسلامى را خواهان باشيد. فرض كنيد كه در يك جامعه مردم مسلمان وارد پارلمان شوند و پارلمان را به دست بگيرند و به احكام دينى صورت قانونى ببخشند و انجام آنها را اجبارى كنند. اما سكولاريسم سياسى به صورت مطلق آن، اين را هم نمى خواهد. سكولاريسم هم پيوند حقوقى و هم پيوند قانونى را بريده مى خواهد.» استاد روشنفكرى دينى سپس تاكيد كرد كه اگر از ايران صرف نظر كنيم، اين انديشه كه حكومت به لحاظ حقوقى طرفدار ديانت باشد در كشورهاى ديگر جايگاهى ندارد و رفرميست هاى دينى اكنون در تلاش نهايى شان به دنبال صبغه قانونى بخشيدن به احكام دينى هستند: «در جهان امروز، سكولاريسم را بى طرفى ايدئولوژيك حكومت ناميده اند.

يعنى حكومت نه تنها مبتنى بر اديان نيست بلكه طرفدارى هم نمى كند. بر اين مبنا در آمريكا اگرچه جامعه سكولار نيست ولى حكومت سكولار است. حكومت نمى تواند از ماليات مردم، مراكز و معابد دينى بسازد و ساختن مراكز و كليساها به مردم واگذار شده است.» اما سروش معتقد بود كه سكولاريسم سياسى لزوماً محصول تحميل فيلسوفان نيست كه بخش عمده اى از آن در نتيجه يك تجربه عملى حاصل شده است. منظور او در معناى دقيق تر آن چنين بود: «در يك جامعه پلوراليستى دولت خودش را موظف به بى طرفى مى داند. در لبنان حكومت نمى تواند طرف يك فرقه دينى را بگيرد چرا كه نظم اجتماعى برهم خواهد خورد. در اروپا هم پس از پيدايش پروتستان ها در برابر كاتوليك ها بود كه بحث از سكولاريسم جدى تر شد و چنين بود كه حكومت تصميم گرفت مبتنى بر هيچ فرقه اى از مسيحيت نباشد.» ديگر مشخص بود كه چرا سكولاريسم در ايران پا نگرفته است: «اينكه به لحاظ علتى، حكومت پلوراليستيك و سكولار در كشور ما شكل نمى گيرد به اين خاطر است كه ما اكثراً از يك دين و فرقه ايم و در چنين شرايطى علت لازم براى شكل گيرى يك حكومت سكولار به وجود نمى آيد.»

• معناى چهارم سكولاريسم

سروش اكنون به سراغ معناى چهارم و نهايى سكولاريسم رفت: سكولاريسم فلسفى يا علمى. او اما پيش از توضيح اين بند از سخنانش تاكيد كرد كه تقسيم بندى اش از سكولاريسم تقسيم بندى يگانه و كم همتايى بوده است: «سه سخنرانى در آمريكا داشتم كه هر سه درباره سكولاريسم در جمهورى اسلامى بود. بعد از سخنرانى هم دانشجويان و هم اساتيد حاضر مرا به خاطر اين تقسيم بندى در مفهوم و معناى سكولاريسم تحسين كردند. چرا كه جدا كردن اين مفاهيم و معناها از يكديگر كار مهم و البته سختى است.» اما منظور سروش از سكولاريسم فلسفى چه بود؟ «يعنى اينكه شما جهان را بر وفق مفاهيم دينى تبيين نكنيد و در تبيين هايتان براى پديده هاى اجتماعى و علمى پاى خدا را به ميان نكشيد.» اينك سروش بايد مثالى مى زد تا سخنش آشكارتر شود: «اواخر جنگ بود.

ما فاو را از عراقى ها گرفته بوديم و بعد از مدتى شكست خورديم و آنها فاو را پس گرفتند. يادم است كه در نماز جمعه، امام جمعه اى گفت: اينكه آنها توانستند فاو را پس بگيرند به خاطر گناهان ما بود. آن فرد تمام رشادت ها و فداكارى ها و شهادت ها را ناديده مى انگاشت تا به هدفش برسد. اين همان تفسير و تحليل غير علمى و غيرسكولار است.» اما آيا از نظر سروش فلسفه اسلامى هم فلسفه اى غيرسكولار بوده است؟ «جالب است كه بگويم فلسفه اسلامى كه برگرفته از فلسفه يونانى بود، فلسفه اى سكولار بود. اينكه فقيهان در ميان فلاسفه اسلامى ما جايگاهى نداشتند بدان دليل بود كه فلسفه اسلامى فلسفه سكولار بود و تبيين پديده هاى نظام هستى را براساس ماهيت پديده ها انجام مى داد. امروز هم مى بينيد كه در جامعه ما علم و فلسفه سكولار مغرب زمين رايج و مطرح است و در مقابل اين فلسفه سكولار، كلام اسلامى عقب نشينى هم كرده است.»

سروش اكنون خود گويى متعجب شده بود كه با خنده مى گفت: «پس ما چه چيزى داريم كه مى توانيم بگوييم سكولار نيست؟» سروش دو نكته ديگر براى گفتن داشت كه اگرچه از آنها به اختصار سخن گفت اما به واقع بيشترين درگيرى ذهنى را در سال هاى گذشته براى او به همراه داشته است. چه آنكه او پدر روشنفكرى دينى است و شاگردان در انتظار نسخه او هستند. اما آن دو نكته آخرين: «دو مطلب را مى خواهم بگويم و تمام كنم. مطلب اول در خصوص عرفان ماست. عرفان دينى ما خيلى غير سكولار است و مطلب دوم در خصوص مفهوم آخرت و معاد است كه به نظر من غير سكولارترين عنصر دين همين مفهوم عنصر آخرت و زندگى اخروى است. حرف اصلى من اين است: به ميزانى كه شما در زندگى فردى تان جهت گيرى به سمت آخرت داشته باشيد، زندگى شما غير سكولار است. اما اگر معادى نباشد، همه چيز مى تواند دنيايى باشد و خدا هم دنيايى خواهد بود.» سروش خود مى دانست كه البته كار او به عنوان روشنفكرى كه دغدغه دين نيز دارد بسيار سخت است، همچنانكه خود نيز گفت: «زاهدان يك طرف را نفى مى كنند و عده اى هم آنچه غير دنيايى است را منكر مى شوند. اما فرض داشتن دين و دنيا در كنار هم است كه مشكلات را به وجود مى آورد.»

سخنان سروش كه به پايان رسيد، سئوالات از او آغاز شد: چرا دين و سياست را از يكديگر جدا نمى دانيد؟ آيا سكولاريسم بنيان هاى اخلاق را سست نمى كند؟ چرا شما در جايى گفته بوديد جوامع سكولار جوامع بى اخلاقند؟ آيا با توجه به شرايط اجتماعى ايران، شما به تحقق سكولاريسم در اينجا اميدواريد؟ چرا اينقدر دانشجويان شعار سكولاريسم داده اند و هيچ نتيجه اى نگرفته اند؟ آيا در انديشه شما سكولاريسم ضد دين است يا غير دينى است؟ آيا شما از سكولار شدن ايران استقبال مى كنيد؟ استاد روشنفكرى دينى هيچ سئوالى را بى پاسخ نگذاشت اگرچه برخى سئوالات همچون سئوال آخر را سئوالى ژورناليستى و سطحى خواند و گفت: «اين سئوال ژورناليستى چيست؟ همه اين حرف ها را گفتم تا شما سئوالات كلى نپرسيد. بعدش هم شما كه نبايد از ذوق و ميل شخصى كسى سئوال كنيد.»

 

http://www.sharghnewspaper.com/830602/polit.htm

 

بازگشت به اّرشيو خبرها

1